سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جریان‏شناسی فکری فرهنگی معاصر - .: ماهنامه دانشجویی حضور :.


* استاد خسروپناه

 

یکی از مهمترین پیش نیازهای برخورداری از قدرت تحلیل سیاسی، رصد جریان های فکری-فرهنگی و آگاهی از سیر تحول آن ها از آغاز تا به امروز می باشد. از آنجایی که داشتن قدرت تحلیل سیاسی از ملزومات دانشجویی است (باید باشد!)؛ «حضور» به صورت جدی به بحث در مورد اشخاص و جریانات تأثیرگذار در تاریخ فرهنگی معاصر می پردازد. در این شماره با نگاهی کلی و جامع و البته به اختصار، به معرفی جریان های فکری-فرهنگی پس از انقلاب پرداخته ایم. به امید خدا از شماره ی آینده به بحث تحلیلی مبسوط خواهیم پرداخت.

1. جریان خرده ‏فرهنگ ‏ها
یک دسته از جریان‏هاى فرهنگى در کشورند که با عنوان «خرده‏فرهنگ‏ها» مطرح مى‏باشند؛ مثل گروه رپ ، متال یا هوى‏متال و راک که همه اینها گروه‏هایى فرهنگى‏اند و جنبه فکرى چندانى ندارند؛ اما پشتوانه فکرى دارند و در آثارى که منتشر مى‏کنند، پشتوانه فکرى آنها هویداست.
این گروه‏هاى فرهنگى در دهه‏هاى 1980م. در اعتراض به نژادپرستى و با شعار صلح و آزادى ، نسبت به وضع موجود آمریکا، قیام کردند و خیلى از عمرشان نمى‏گذرد. این جریان‏ها را برخى از سیاه‏پوست‏هاى آمریکا ایجاد کردند؛ براى این که با وضع موجود آمریکا موافق نبودند و به علت نژادپرستى و تبعیض نژادى، این بحث‏ها را مطرح کردند تا این که بتوانند حق خودشان را از دولت بگیرند. شیوه کارشان هم راهپیمایى بود. از بعضى از آوازها و آهنگ‏ها نیز استفاده مى‏کردند و اشعار خاصى را مى‏سرودند. کم کم دولت آمریکا به این جریان‏هاى معترض جهت داد و منحرفشان کرد و اینها را در مسیر مسائل اخلاقى هدایت کرد ؛ یعنى این گروه‏هاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، به یک سرى خرده ‏فرهنگ‏هاى مبتذل تبدیل شدند ؛ به طورى که اکثر اینها یا گرایش‏هاى همجنس‏بازى دارند و یا ترویج و تبلیغ نسبت به مسائل مبتذل اخلاقى مى‏کنند. به طور کلى ،  ماهیت و هویت آن جریان‏ها تغییر پیدا کرد و به یک سرى جریان‏هاى ضداخلاقى تبدیل شدند.
اولین وجه اشتراک همه این گروه‏ها، برخوردارى از ایدئولوژى نهیلیستى است. همه این گروه‏ها پوچ‏گرا هستند؛ یعنى مى‏گویند: این بحث‏هایى که در باب مثلاً هدف آفرینش و کمال انسان و قرب به خدا هست، همه اینها را کنار بگذارید. هیچ هدفى در این عالم نیست و یک دنیاى بى‏معنایى است که ارزش زیستن هم ندارد و حتى این پیام را هم به فیلم در آورده‏اند که در یک صحنه‏اى نشان مى‏دهند که مثلاً یک بچه‏اى در یک صحرا و بیابان برهوت به دنیا مى‏آید؛ سپس این بچه بزرگ مى‏شود و رشد مى‏کند و به دنبال هدف گم‏شده‏اى مى‏گردد. هر چه مى‏رود، به جایى نمى‏رسد، تا وقتى که ریش در مى‏آورد و موهاى سرش سفید مى‏شود؛ ولى به هیچ چیزى نمى‏رسد و آخرش به یک دیوارى مى‏رسد که پشتش عدم و نیستى، یعنى پوچ‏گرایى است.
از نتایج تساهل و تسامح در در کشور ما این بوده که دو سه سالی است با مجوز وزارت ارشاد ، کتابهای اینها منتشر می شود و در نمایشگاه بین المللی کتاب هم به فروش می رسد . یکى از کتاب‏هاى این گروه، «نابخشوده» است که در آن اشعار متالیکا آمده که خواننده‏هایشان با همین اشعار، موسیقى اجرا مى‏کنند و بعضى از تصاویر خواننده‏هایشان را هم در آخر کتاب منتشر کرده‏اند. اشعارشان با مضامین پوچ‏گرایی (نهیلیستى) و امثال اینها بسیار سازگار است و سراسر کتاب این را نشان مى‏دهد. ایدئولوژى پوچ‏گرایى، نهیلیستى، بى‏معنایى، بى‏هدفى و همان دردهایى که امثال صادق هدایت به آنها مبتلا بودند، در این آثار آشکارند. اگزیستانسسیالیست های الحادی مثل « آلبرکامو » و  « نیچه » و « کافکا » و امثال اینها همه پوچ گرا شدند و در نهایت هم یا خودکشی کردند و یا مثل نیچه دیوانه شدند . صادق هدایت هم که متأثر از آلبرکامو و کافکا بود، پوچ گرا شد و در نهایت هم خودکشی کرد . آثار ایشان هم در سراسر کشور مرتب توزیع می شود.
دومین وجه اشتراک این گروه‏ها، انحرافات جنسى و اخلاقى است. همه آنان آلوده‏اند و اغلب همجنس‏بازند. این افرادى که موسیقى‏هاى متال و راک را ترویج مى‏کنند، در آلودگى‏هاى اخلاقى غوطه‏ورند.
سومین ویژگى و وجه اشتراک اینها، دین‏ستیزى است. آنان دین‏گریز نیستند تا نسبت به دین بى‏تفاوت باشند و کارى به دین نداشته باشند؛ بلکه دین‏ستیزند؛ یعنى قدم به قدم با دین مبارزه مى‏کنند؛ مثلاً در بعضى از موسیقى‏هایى که از فیلم‏هایشان گرفته شده است، وقتى دارند این اشعار را با آن احساسات و عواطف خاص مى‏خوانند، انجیل را دستشان مى‏گیرند و ورق‏هاى آن را پاره مى‏کنند و پرت مى‏کنند و به این وسیله، ضدیت با دین را نشان مى‏دهند. در بعضى از جوامع اسلامى، همین کار را روى قرآن انجام مى‏دهند؛ چون پوچ‏گرا هستند. مهم‏ترین مانع پوچ‏گرایى از نظر خرده‏فرهنگ‏ها، دین است ؛ پس آنان باید با دین مبارزه کنند.

 

2. جریان شیطان‏پرستى
جریان دیگر فرهنگى که چند سالی است در ایران هم آشکار گردیده ، جریان شیطان‏پرستى است. شیطان‏پرست‏ها، سایت‏هاى متنوعى دارند و تبلیغ مى‏کنند؛ البته گاهى اوقات هم مى‏گویند: واقعاً ما شیطان را نمى‏پرستیم؛ اما در تبلیغ شیطان، تلاش مى‏کنند. کارکرد شیطان، ایجاد شر، گناه، معصیت و تخلف از اوامر و نواهى الهى است. کار شیطان را اینها انجام مى‏دهند و مى‏گویند: ما واقعاً شیطان را نمى‏پرستیم؛ اما اعمال و رفتار شیطان را تأیید مى‏کنند.
کتاب‏هاى آنها با رنگ‏هاى تیره و تند منتشر مى‏شود و در واقع، تأثیر روان شناختى تاریکى، ظلمت و امثال اینها را نشان مى‏دهد. «اسم من اهریمن» و «من مرده‏ام» دو نمونه از این کتاب‏هاست. اینها هم از آن گروه‏هایى هستند که دین‏ستیزند و کاملاً با دین در تعارض و چالش هستند.

 

3. جریان تصوف‏گرایى‏
تصوف‏گرایى، پس از جنگ تحمیلى عراق علیه ایران، در کشور توسعه پیدا کرد. اصولاً تاریخ جنگ‏ها نشان داده است که معمولاً پس از چند سال جنگ در جامعه، مردم به معنویت و مسائل عرفانى گرایش پیدا مى‏کنند. اگر در آن فرصت، عرفان اصیل اسلامى در جامعه اسلامى که مبتلا به جنگ بوده است، میان جوانان و مردم علاقه‏مند به معنویت تزریق نشود، بلافاصله صوفى‏گرى‏ها و عرفان‏هاى منحرف، جاى‏گزین عرفان اسلامى مى‏شوند. این عرفان‏هاى صوفى‏مسلک به سه دسته و گرایش تقسیم می شوند :
الف) عرفان سرخ‏پوستى ؛ شخصیتى به نام «دون خوان» که سرخ‏پوستى آمریکایى بوده است، براى نخستین بار، عرفان سرخ‏پوستى را در آمریکا مطرح کرد و جمع زیادى را هم دور خودش جمع و جذب کرد. بعد شخصیت‏ها و نویسنده‏هاى دیگرى، مثل «پائولوکوئیلو» نویسنده مشهور، این تفکر را رواج داد. از جمله کتابهای او در این باره کتابی است با عنوان « سفر به دشت ستارگان » . کتاب دیگری هم با عنوان « سرخ پوستان چه می گویند» منتشر شده است . پیام این عرفان سرخ پوستی ، پیوند عرفان با زندگی است . شعار آنها این است که « ماثروت نمی خواهیم ؛ ما عشق و صلح می خواهیم » ؛ یک مقوله ی جذاب و جوان پسند . نکته ی جالب دیگری که در عرفانهای سرخ پوستی می باشد ، دین ستیزی است . یعنی می گویند : ما سعادت شما را تأمین می کنیم بدون اینکه حاجتی به دین و شریعت الهی داشته باشید . به نظر آنها معنویت می تواند جایگزین دین باشد . پائولو کوئیلو کتابی به نام « اعترافات یک سالک » دارد که همین پیام را منتقل می کند و این کتاب ترجمه و منتشر شده است .
ب) عرفان‏هاى شرقى ؛ بودائیسم، هندوئیسم و تائوئیسم است. عرفان‏هایى که معمولاً در هند و بعضى از کشورهاى جنوب شرق آسیا رواج دارند. اینها عرفان‏هاى شرقى‏اند. این عرفان‏ها هم تبدیل به یک دین زمینى شده‏اند؛ مثلاً امروزه بودائیسم، یک دین است؛ اما نه یک دین آسمانى؛ بلکه یک دین زمینى و یک دین بشرى؛ یعنى کاملاً مى‏خواهد کارکرد دین را داشته باشد. تائوئیسم و هندوئیسم هم همین طورند. این مکاتب، بحث‏هاى عرفانى و سیر و سلوک دارند و دستورالعمل دارند.
وجه اشتراک و گوهر مشترک عرفان‏هاى شرقى، دین‏ستیزى نیست؛ چون ادعا مى‏کنند که به هر حال، دین‏دارند و به دین اعتقاد دارند؛ اما وجه اشتراک اینها، عقل‏ستیزى است. آنان معتقدند که در مسائل عرفانى به یک کشف و شهودهایى مى‏رسند که حتى با بدیهیات عقلى هم تعارض دارد؛ مثلاً مى‏گویند: ما به این نتیجه مى‏رسیم که اجتماع نقیضین محال نیست. آقاى «والتر استیس» کتابى به نام عرفان و فلسفه دارد که وقتى وجه اشتراک عرفان و فلسفه را توضیح مى‏دهد، یکى از آنها را همین مى‏داند و مى‏گوید: عرفان، باورهایى عقل‏ستیزانه دارد. عرفان اسلامى ما این حرف را نمى‏زند؛ مثلاً در تمهید ابن ترکه چنین آمده است: یکى از معیارهاى تشخیص شهود الهى از شهود شیطانى این است که شهود را با عقل بسنجید؛ اگر مخالف عقل بود، معلوم مى‏شود که شهود شیطانى است و باید با عقل باشد؛ ولى عرفان‏هاى شرقى، عقل‏ستیزند و اجتماع نقیضین را هم ممکن مى‏دانند.
ج) عرفان‏هاى بومى ؛ این عرفانها که به فرقه های صوفیه معروفند از قدیم در کشور ما و در جوامع اسلامى رواج داشته و پس از جنگ هم توسعه پیدا کرده است و در این دو سه سال اخیر هم رشد چشم‏گیرى داشته و چندین برابر شده‏اند . این عرفان‏ها، مثل ذهبیّه، خاکسار، گنابادى و شاه نعمةاللهى، در همه جا هستند و فعالیت مى‏کنند. اینها تشکیلات و خانقاه هم دارند و در منازل و معابدشان، برنامه‏هاى فرهنگى دارند. اینها عمدتاً دین‏ستیز نیستند؛ اما یا فقه‏ستیزند و یا مرجع‏ستیز؛ یعنى کارى به فقه ندارند و یا احکام فقهى را قبول دارند و حتى نماز مى‏خوانند و احکام و مناسک عبادى را انجام مى‏دهند؛ ولى مرجعیت را قبول ندارند و به آن معتقد نیستند و نمى‏پذیرند که مسائل فقهى و شرعى را باید از مرجع تقلید فرا گرفت. آنها بنایشان بر این است که آثارشان را چاپ نکنند. قبلاً یک سرى جزوه‏هایى داشتند که منتشر مى‏کردند؛ اما کتاب‏هاى اصلى را اغلب آنها منتشر نمى‏کنند؛ ولى گروه‏هایى هستند که آثارشان را منتشر مى‏کنند؛ مثلاً کتاب‏هایى تحت عنوان معرفت روح، طب روح، راه کمال، مبانى معنویت فکرى و معنویت یک علم است، منتشر شده که از نورعلی الهی و فرزندش دکتر بهرام الهیاست و مطالب آنها، بسیار جذاب، جالب و خواندنى است ؛ ولى تنها چیزى که آدم در این کتاب‏ها نمى‏بیند، احکام فقهى است ؛ گویى انسان با همین معنویت و سلامت روح و نفس، مى‏تواند به کمال برسد.

 

4. جریان کثرت گرایی
کثرت گرایی دینی یکی از مباحث مسئله کلام جدید است ولی در کشور ما یک جریان شده است . کثرت گرایی یا پلورالیزم دینی مدعی است که تمام ادیان موجود اعم از الهی و بشری ، آسمانی و زمینی ، تحریف شده و تحریف نشده ، همه و همه حق هستند و از حقانیت برابری هم برخوردارند و همه ی متدینانشان هم اهل سعادت و بهشتی اند. این معنای پلورالیسم دینی است . این نظریه را « جان هیک » مطرح کرد و بعد هم در کشور ما تحت عنوان « صراط های مستقیم » و امثال اینها بسط یافت .

 

5 . جریان بهائیت‏
جریان دیگرى که باز در کشور ما فعالیت مى‏کند، جریان بهائیت است که نه تنها در ایران، بلکه در تمام جهان اسلام دوباره جان تازه‏اى گرفته است. مى‏دانید که در رژیم طاغوت هم عناصر اصلى در مسائل اقتصادى، سیاسى و امنیتى کشور، بهایى‏ها بودند. هویدا، نخست‏وزیر رژیم طاغوت بهایى بود. حبیب ثابتى، تئوریسین ساواک، بهایى بود. ایشان سه چهار سال پیش از انقلاب، یک طرحى ارائه کرد و براى همه تشکل‏هاى مسلحانه علیه رژیم، برنامه‏ریزى کرد؛ به طورى که یک شبه همه را دستگیر کردند و بعد هم در آستانه پیروزى انقلاب به آمریکا گریخت. پس از آن، سازمان سیا به وى مأموریت داد و او به مصر رفت و همین نقشه را درمصر هم اجرا کرد؛ به طورى که در ده سال اخیر، هیچ خبرى از فعالیت‏هاى مسلحانه در مصر نیست و با طرح او همه از بین رفتند. وى هفت هشت ماهى است که به عراق آمده است و در عراق کار مى‏کند. او یک بهایى است. دیوید کلى که انگلستان به او مأموریت داد تا به عراق برود و موضوع وجود سلاح‏هاى هسته‏اى در عراق را بررسى کند، وقتى براى مأموریت به عراق رفت، توسط یک بهایى عراقى، بهایى شد و گزارش‏هاى دروغى ارائه کرد و باعث حمله انگلستان به عراق شد و بعد هم که مجلس انگلستان به نخست‏وزیر و دولت وقت اعتراض کردند، دیوید کلى را کشتند. اسنادى وجود دارد که نشان مى‏دهد مهم‏ترین عامل نفوذ آمریکا و انگلستان در عراق، بهایى‏ها و یهودى‏ها بودند.
اینان جریان فعالى در اصفهان ، شیراز ، آذربایجان ، قزوین ، همدان ، سمنان ، کاشان و مازندران دارند و هنوز هم در کشور بهایى‏هایى هستند که در این شهرها زندگى مى‏کنند و حتى آمارشان هم تقریباً در دست است. اسناد زیادى هم هست که نشان مى‏دهد، بهایى‏ها با اسرائیل، انگلیس و آمریکا رابطه دارند و اصلاً استعمار، پشتیبان این جریان بوده است و حتى در تأسیس دولت یهود در فلسطین در دهه‏هاى 1870م. و 1880م. بهاییان نقش مؤثرى داشته‏اند و با حمایت آنان بود که یهودى‏ها توانستند دولت مستقلى را در فلسطین تشکیل دهند. اکنون هم مهم‏ترین مرکز بهایى‏ها، یعنى بیت‏العدل، در اسرائیل است و آنان در این کشور فعالیت مى‏کنند و یکى از مختصات آنان هم ترور سیاسى است و شخصیت‏هایى را که در کشور نفوذى پیدا مى‏کنند و ویژگى مثبتى دارند، سعى مى‏کنند، آنها را ترور سیاسى و شخصیتى بکنند و اگر توانستند ترور شخصى مى‏کنند و یهودى‏ها هم به شدت پشتیبانشان هستند. از آن زمانى که بهاییت تازه تأسیس شده بود، همین طور بودند و تا کنون نیز همین گونه‏اند و حتى یهودى بهایى نیز در دنیا هست .

 

6. جریان فمینیستی
امروز این جریان در کشور ما و دیگر جوامع اسلامی هم رواج پیداکرده است و گاهی تحت عنوان فمنیسم اسلامی هم از آن یاد می کنند . بحث « کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان » را همین ها مطرح کردند و اولین کتاب دفاع از کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان را خانم مهرانگیز کار نوشته است . این جریانی است که دارد رواج می یابد .

 

7. جریان تجددگرایى افراطى
جریان دیگر تجددگرایى افراطى است که از زمان میرزا ملکم خان و آخوندزاده مطرح بوده است. پیش از مشروطیت و پس از مشروطیت و از زمان امیرکبیر، یک عده‏اى را به فرانسه فرستادند و آنان تحصیلاتى را گذراندند و بعد برگشتند و یک گرایش‏هایى به کمونیسم پیدا کردند و بعضى گرایش‏هاى دیگرى و سرانجام تجددگرایى مطرح شد و آنان به گمان خودشان از این راه مى‏توانستند این سؤال سید جمال‏الدین اسدآبادى را که «چرا ما عقب مانده‏ایم؟»، پاسخ دهند و مى‏گفتند: راه حل این است که تجددگرا و مدرنیست شویم و از موى سر تا ناخن پا غربى شویم تا مشکلات ما حل شود. به صورت‏هاى مختلف این تجددگرایى مطرح شد تا این که یک عده تجددگراى اسلامى‏شدند؛ یعنى گرفتار تفکر التقاطى شدند؛ همان چیزى که مرحوم آقاى مطهرى به شدت با آن درگیر شد و نامه دردناکى به امام رحمةالله‏علیه نوشت و درد خودش را در آن نامه بیان کرد و گفت: ما الآن با یک عده روشنفکر روبه‏رو هستیم که آیات را تفسیر به رأى مى‏کنند و تفسیر سوسیالیستى و مارکسیستى و اگزیستانسیالیستى از قرآن ارائه مى‏دهند که همان تفکر التقاط است. این در دهه‏هاى مثلاً چهل، پنجاه بود؛ اما در این دو دهه اخیر، تجددگرایى افراطى به شکل دیگرى ظهور پیدا کرد. اینان در ابتدا آمدند و یک نظریه‏اى به نام نظریه قرائت‏هاى مختلف دین را مطرح کردند.
نظریه قرائت‏هاى مختلف از دین، این است که متون دینى یعنى قرآن و سنت، صامت هستند و هیچ دلالتى ندارد. ما مفسرانیم که با پیش‏دانسته‏ها و پیش‏فرض‏هاى خودمان، هر گونه که دلمان خواست، قرآن را معنا مى‏کنیم. این تفکر التقاطى، به این معنا نیست که مثلاً یک بخشى از قرآن را با همان تفکر اسلام ناب بپذیرند و بعد بخش دیگر را مثلاً تفسیر به رأى بکنند؛ بلکه اینان مى‏گویند: تمام قرآن، صامت است و آن را هر طور دلت خواست، مى‏توانى تفسیر بکنى. از این رو، به تعداد مفسران مى‏شود تفسیر داشت. پاسخ این گروه این است که اگر آنان یک کتاب نوشتند، آیا به خواننده‏هاى آن کتاب اجازه مى‏دهند که هر طور دلشان خواست آن کتاب را معنا بکنند؟ چگونه این اجازه را به خود مى‏دهند که کتاب آسمانى را هر طور دلشان خواست تفسیر کنند. شما یک کتاب مى‏نویسید و در آن از یک عقیده دفاع مى‏کنید. آیا اجازه مى‏دهید که من یک تفسیر نقیض و ضد این مطلب کتابتان از آن ارائه کنم و به شما نسبت بدهم؟ شما وقتى اجازه نمى‏دهید که کتاب خودتان تحریف شود، چطور اجازه مى‏دهید که معانى و تفاسیر قرآن تحریف بشوند؟ این حرکت تا یک جایى ادامه پیدا کرد و بعد دیدند که یک سرى آیاتى در قرآن هست که دیگر نمى‏شود تفسیر دیگرى برایش کرد؛ مانند« اقم الصلاة لدلوک الشمس الى غسق اللیل» و معلوم است که معناى آیه این است که نماز بخوانید و نمى‏شود از این آیه استفاده کرد که به کلیسا بروید یا مثلاً صریح قرآن تثلیث را نفى کرده است و توحید را پذیرفته است و این دیگر نص است. حالا آن آیات متشابه و آیات دیگر را تواستند تفسیر به رأى کنند؛ اما این نصوص را چه کار کنند؟ بعد یک مسئله‏اى را به نام «بحث گوهر و صدف دین» طرح کردند و گفتند: اصلاً دین، یک گوهر و یک صدفى دارد. آن حقیقت دین، گوهر دین است و بقیه دین، صدف‏هاى دین و عوارض دین هستند و خیلى اهمیت ندارند. گوهر دین، مثلاً معنویت است. حالا اگر قرآن هم گفته است که نماز بخوانید، این صدف است و براى آن است که به آن معنویت برسید و اگر شما توانستید از راه دیگرى، مثلاً موسیقى راک یا متال به معنویت برسید، رسیده‏اید و آخرین تیر خلاصى که این تجددگرایان افراطى در کشور ما زدند، این بود که دین را به تجربه دینى تفسیر و تحویل کردند و گفتند: دین، یعنى حال؛ گاهى اوقات انسان حال پیدا مى‏کند؛ مثلاً غروب آفتاب را مى‏بیند و یک حالى پیدا مى‏کند یا یک تمثال مبارک مى‏بیند و یک حالى پیدا مى‏کند؛ دین هم یک حال معنوى است. «استیس» در کتاب عرفان و فلسفه مى‏گوید: بعضى‏ها با مصرف مواد مخدر هم ممکن است حال پیدا کنند. هر گونه حال خاص معنوى را اینان تجربه دینى مى‏گویند و معتقدند که پیغمبر هم یک حال معنوى داشت و بعد آن حال را بیان کرد و قرآن شد. قرآن، کلام پیغمبر است و کلام خدا نیست. بعد این تجربه دینى هم بسط دارد؛ یعنى شما هم مى‏توانید حال و تجربه دینى پیدا کنید و این مختص به پیغمبر نیست؛ یعنى هر کسى مى‏تواند براى خودش یک دین بیاورد؛ یعنى دیگر سراغ تفسیر به رأى قرآن و قرائت‏هاى مختلف قرآن نمى‏روند و مى‏گویند: قرآن را ببند و کنار بگذار؛ زیرا مربوط به 1400 سال پیش است. خود شما هم مى‏توانید براى خودتان قرآن بنویسید؛ زیرا یک تجربه دینى دارید و یک حالى پیدا مى‏کنید که این، تجددگرایى افراطى است. با این حال، از دین هیچ چیزى باقى نمى‏ماند و کسى نیست به اینان بگوید که در زمان پیغمبر، بت‏پرستان حجاز هم خیلى حال داشتند و پیغمبر با همین احوال مقابله کرد و با آنها تعارض داشت و با همین شرک و بت‏پرستى مبارزه کرد. آن وقت لازمه این عقاید، تسامح و تساهل، ترویج مفاسد اخلاقى و خیلى مسائل دیگر است.

 

8. جریان سنت گرایی
جریان سنت گرایی توسط هانری کربن ، رنه گنون ، شوان و سید حسین نصر پایه گذاری شد و بسیاری از آثار این شخصیت ها به فارسی هم ترجمه شده است . جریان سنت گرایی آقای دکتر نصر و هانری کربن جریانی است که چندان به بعد اجتماعی اسلام اهمیت نمی دهد و عمدتا دغدغه اش بر بعد معنویت اسلام است . از نظر فکری کاملا تشیع گونه فکر می کنند ، اهل بیت را قبول دارند و فکرشان سالم است اما به بعد اجتماعی اسلام توجه کمتری نشان می دهند . دکتر نصر بعد از انقلاب اسلامی به آمریکا رفت .

 

9. جریان هایدگری ها
این جریان در سال های 1300 بعد از گفتمانی به نام غرب شناسی پیدا شد و بعدا به غرب ستیزی تبدیل شد. این جریان را اولین بار آقای سید فخرالدین شادمان مطرح کرد و آقای سیداحمد فردید و جلال آل احمد آن را ادامه دادند .
آقای احمد فردید (1291-1373 ه.ش) در یزد به دنیا آمد .تحصیلات خود را در مدارس سنتی ایران فراگرفت سپس تعلیمات دانشگاهی را در آلمان و فرانسه در رشته ی فلسفه ادامه داد و بیشتر از همه از فلسفه ی هایدگر استفاده کرد . نقدهای شادمان بر غرب ، گزش ذهنی آغازین فردید را درست کرد و وی با استفاده از فلسفه ی هایدگر که نقد علم و تکنولوژی غرب بود ، پایه های فلسفه ای را ایجاد کرد تا در واقع گفتمان شادمان یک مبنای فلسفی داشته باشد اما فلسفه اش نقد فلسفه ی غرب بود . جناب جلال آل احمد (1348-1302 ه.ش) هم کار شادمان را ادامه داد . فردید بیشتر از آقای هایدگر متأثر شده بود و دغدغه ی فلسفی داشت لذا می کوشید پایه های فلسفی غرب زدگی و غرب ستیزی را مطرح کند ولی جلال بیشتر تحت تأثیر شادمان بود و بیشتر نقد ادبی داشت . یکی از شخصیت هایی که بعد از این آقایان ، فکر و جریان هایدگری را دنبال می کند آقای رضا داوری اردکانی است . کتاب های ایشان عمدتا در نقد غرب است.

 

10. جریان مکتب تفکیک
این مکتب را آقایان میرزا مهدی اصفهانی ، حاج شیخ مجتبی قزوینی و برخی دیگر از علما در حوزه ی علمیه مشهد راه اندازی کردند . مکتب تفکیک با فرهنگ اسلامی تعارضی ندارند و پیروان آن نه دین ستیزند و نه دین گریز ؛ ولی با مبانی فلسفی امام که جمهوری اسلامی بر آن مبتنی است موافق نیستند ؛ هرچند مسئولان این جریان در حرکت سیاسی اجتماعی امام تقابلی با ایشان نداشتند و در بعد از انقلاب نیز همراه امام بودند . نکته ی قابل توجه این است که مکتب تفکیک تفسیر یکسانی از روش شناسی فهم دین ندارند . برخی از آنها به شدت فلسفه ستیزند و دسته ای فلسفه گریز و بعضی دیگر از معلمان و منتقدان فلسفه ی اسلامی اند .

 

11. جریان تجددستیزی
تجدد ستیزی از جریان های جامعه ی معاصر ماست که ریشه در افکار پیشینیان دارد . برخی با استفاده از آیات «تبیانا لکل شیء» و «ولارطب ولا یابس إلا فی کتاب مبین» با بهره گیری از هرگونه روش عقلی و تجربی مخالفت ورزیده و دستاوردهای علوم نوین را مخالف دین شمرده اند . مثلاً آقای مهدی نصیری کتابی به نام « اسلام و تجدد» منتشر کرده که پیام اصلی آن این است که علوم توقیفیه اند . همه ی علومی که بشر به آنها نیاز داشته است ، پیغمبر و اهل بیت بیان کرده اند . اگر علومی مثل فیزیک ، شیمی ، زیست شناسی ، نسبیت اینشتین و ... در سنت اهل بیت مطرح نبوده به جهت بی نیازی واقعی بشر از این علوم است . این جریان امروزه زیاد مطرح نیست ولی به هرحال اجمالا تاثیرگذار بوده اند.

 

12. جریان فرهنگستان علوم اسلامی
مرحوم سید منیرالدین حسینی که در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی هم نقش داشته و از شاگردان حضرت امام و هم مسیر با ایشان بوده است ، این جریان را در فرهنگستان علوم بنانهاد. وی با مبانی فلسفی صدرایی که در تئوری سازی و نظام حکومت اسلامی مؤثر بوده مخالفت کرده است. وی معتقد بود باید فلسفه ی جدیدی ابداع کنیم . ایشان فلسفه ای ابداع می کند و براساس آن هم نظام ولایت فقیه را بنا می نهد و هم یک نظام سیاسی اجتماعی می سازد که کاملاً با دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی انطباق دارد ولی مبانی فلسفی و مشرب اصلی نظام جمهوری اسلامی را کنار می گذارد و مبنای فلسفی جدیدی را ارائه می دهد. البته این طرح هنوز یک جریان مدون ، دقیق و نظام مند نیست بلکه جریانی مبهم و مجمل است . بسیاری از مباحث ایشان در حد ادعا است و نیاز به پژوهش جدی و فراوان دارد .

 

13. جریان روشن فکری تجددپذیر
این جریان را شخصیتهایی مثل بازرگان و شریعتی آغاز کردند و الآن هم امثال آقای سروش آن را ادامه می دهند . مدتی روشنفکران ما گرایش های مارکسیستی و مدتی گرایش های لیبرالیستی و زمانی نیز گرایش های اگزیستانسیالیستی داشتند . اما الآن جریان غالب روشن فکری در کشور ما متأثر از جریان مدرنیسم و پست مدرنیسم است . برخی از روشنفکرها نیز گرایش های نئومارکسیستی دارند . مثل آقای حسین بشیریه . اینها قائل به اصالت جامعه به آن معنایی که مارکسیست های قدیم  می گفتند نیستند . تا حدودی اصالت فرد و آزادی های فردی را می پذیرند و در مقابل نظام متمرکز دولتی اقتدارگرا را هم می پذیرند . در واقع سوسیالیست لیبرال اند . عده ی کمی هم گرایش های پست مدرنی دارند و بیشتر در زمینه ی ادبیات ، هنر ، طراحی و ... از آن استفاده می کنند .
الآن جریان روشنفکر غالب در کشور جریان روشن فکری تجددپذیر است که به تعبیر دکتر شادمان ، شبه مدرنیسم است و « حلقه ی کیان » مجموعه ی بارز و چهره ی برجسته ی آنها دکتر سروش است . این جریان هرچند الآن در محیط های دانشگاه مقداری کم رنگ شده است ولی این کمرنگی کمی کاذب است . چون این جریان دارد کمی واقع بینانه تر تحقق پیدا می کند . قبلاً به صورت یک جریان سیاسی – اجتماعی در آمده بود و هر کس حرفی می زد ؛ اما امروز چه مدعیان این جریان و چه مخالفان آنها ، قدری تخصصی تر بحث ها را مطرح می کنند .



نویسنده :« سردبیر » ساعت 7:0 صبح روز سه شنبه 86 مهر 17