سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شعر و ادب - .: ماهنامه دانشجویی حضور :.


از بالا به پایین
با دستهای بریده رفتوآمد دارد
هر سری که به نیزه فکر میکند
چه از بالا به پایین فکر کنی
چه از پایین به
                                با
لا اله الا الله باید این سرها را حمل کرد

با دستهای بریده نسبت دارد
پاهایم
چه از بالا به پایین فکر کنی
چه از پایین به
                                با
لالایی مادر کودکاش را میخواباند
توی شش  ماهگیاش
و خون هر کودک شش ماهه با جای زمین
به هوا میریزد
که اکسیژن اگر حواساش را جمع نکند
خفه میشود

با دستهای بریده رفتوآمد دارد
دستهایم
طوری که هر وقت به دستهای بریده فکر میکنم
دستهایم را میبرم
حالا چه از بالا به پایین فکر کنی
چه از پایین به
                                با
لالها حرف زدن زبان آدم را باز میکند

بعضی وقتها صدای لااله الا الله
میشود رمز عملیات
حالا چه از بالا به پایین فکر کنی
چه از پایین به
                                با
لابهلای لباسهای تو
پوتینها و پلاکهای زیادی را پیدا کردم
کربلای پنج را
والفجر هشت را

با لا اله الا الله میشود
مفقودالاثرها را دید!
حالا چه از پایین به بالا فکر کنی
چه از پایین به
                                با
با را دارند با لا اله الا الله به بهشت زهرا میبرند
مهدی اشرفی


 نان و ایمان
گفته بودند به ما:
   می‏کشد در همه کس
                      غم نان
                     ایمان را

در شبی سرد چو مرگ
        که هوا می لرزید
        و تن خسته شهر
       بستر برف زمستانی بود
        راهی خانه شدم.
من-گرسنه-
       پدرم را دیدم
 که در آن ظلمت سرد
با یخ حوض قدیمی حیاط
جنگ سختی می کرد
تا زخون دشمن
بعد از آن جنگ وضویی سازد
پدرم-بی کلامی گوید-
گفت با من:پسرم!
      چاره مشکل ما 
          ایمان است.
سید حسن حسینی
 قمار
آنجا که پای رفتن دل لنگ میشود
حتی وجب برای تو فرسنگ میشود
دنبال سوژهام غزلی دست و پا کنم
وقتی دلم برای خودم تنگ میشود
حالا که رسم گشته میان زمینیان
پاسخ برای آینهها سنگ میشود
دیگر چه جای شعر و تغزل برای من
جایی که شعر من سبب ننگ میشود
بر گریهام نخند، غمم محترم بدار
این نای نی غم است که آهنگ میشود
در این قمار مکر زلیخا درست بود
گاهی وفا معادل نیرنگ میشود

امین سوری
 شهر
در ازدحام جمعیت مبتلای شهر
گم می‌شود صدای دلم لابه‌لای شهر
دیوارها بتونی و دیدارها یخی
سر رفته است حوصله‌ام در فضای شهر
اینجا کسی هوای پریدن نمی‌کند
از شدت بلندی دیوارهای شهر!
اینجا زمان به وقت زمین است و ناگزیر
خاکی شده‌است روحیه‌ی ایده‌های شهر
دیشب دوباره همدم حافظ شدم و او
می‌گفت معتبر شده گویا گدای شهر*
می‌گفت: «سنگ، لعل شود در مقام صبر»
آری شود! ولی تو بگو در کجای شهر؟
هر چند بد، ولی چه کنم؟ واقعیت است!
بی‌حاصلی‌ست حاصل دیدارهای شهر
*حافظ: در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یارب مباد آنکه گدا معتبر شود

احسان محمودپور



نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3