*پروفسور حمید مولانا
داستان توسعة رسانهای که امروز به نام رسانه لیبرال یا آزادمنش در دنیا و حتی کشور خودمان معروف شده است، به تحولاتی برمیگردد که از قرن 16 تا امروز در رشتههای فلسفی، فکری، اقتصادی و تکنولوژی رخ داده است. رسانههای جمعی یا رسانه به صورت نوین و مدرن تا قرن 17 وجود نداشت. تا آن دوران، ما از رسانه های انسانی بیشتر صحبت میکردیم. البته رسانههای جدید مثل هنر چاپ به جوامع معرفی شده بود و در قرنهای پیشین هم صنایع و علوم کتابداری و کتابخانههای فراوان و حتی شبکه های پستی وجود داشته است؛ ولی رسانه به معنای امروزی که مردم درک میکنند وجود نداشت.
در قرن 16 به بعد در اروپا و سپس در امریکا افکار و فلسفه آزادمنشی یا لیبرالیسم شکل گرفت. توسعه فکری در قرن 16 و 17 یک عامل بود. عامل دوم را از قرون 16 و 17 به ویژه قرن 18 میتوان به شمار آورد که ما با انقلاب صنعتی برخورد کردیم. انقلاب صنعتی، تحولی بسیار بزرگ را به وجود آورد و یکی از عواملی که در موضوع انقلاب صنعتی به رسانه مربوط میشود، تکثیر فوق العاده پیامها است. یعنی وقتی صنعت را در خدمت رسانه میگذاریم، میتوانیم به طور انبوه پیامها را تولید کنیم و همین طور هم شد.
عامل سوم در قرن 18 و 19، عامل سرمایه داری بود. این سیستم کاپیتالیزم یا سرمایه داری سنگین و بزرگ امروز تا قبل از قرون 17 و 18 وجود نداشت. عامل مهم دیگر که در قرن 18 و 19 تا اوایل قرن بیستم ادامه پیدا کرد و امروز هم مشاهده میکنیم و تاکنون در غالب نظام ها و سیستم های دیگر بر سیستم جهانی حکومت میکند، مسأله استعمار است. وقتی شما این عوامل را با هم ارتباط میدهید، میبینید پایههای رسانه های امروز را تشکیل میدهند.
افکار لیبرالیزم به این شکل است که انسان یک حقوق فردی آزادی دارد و باید به این آزادی فردی و حقوق انسانی احترام گذاشته شده باشد. در جوامع این آزادی خودش را به صورت آزادی افکار و آزادی بیان ارائه میکند.
این افکار لیبرال برعکس افکار قرون پیشین که از افلاطون، ارسطو، ماکیاولی و هابز سرچشمه میگرفت، به طور کامل متفاوت بود. یکی از پایههای مهم افکار لیبرالیزم، مالکیت است. مالکیت ثقل این لیبرالیزم بود؛ یعنی افراد باید این آزادی را داشته باشند که اشیاء، سرزمین و هر چه که میتوانند، نسبت به توانایی های خودشان در اختیار داشته باشند.
عوامل دیگری از جمله حاکمیت مردم از طریق انتخاب نمایندگان خودشان هم دخالت داشت؛ ولی موضوع مالکیت و آزادی فردی دو عامل مهم لیبرالیزم کلاسیک بود. وقتی شما آن زمان را در نظر میگیرید، میبینید که این افکار در یک محیط نامساواتی به وجود میآید و در نتیجه، کسانی که مالک هستند، استفاده بیشتری میبرند و کسانی که افکار آزادی خواهانهای میخواهند بیان کنند، در رأس حکومت قرار میگیرند. تقریباً دویست سال طول میکشد تا اواخر قرن نوزدهم به علت این جوامع انبوه، توده وار، سرمایه داری، صنعت، استعمار و تشکیلات بسیار بزرگ اجتماعی و اقتصادی و سیاسی که در اروپا به وجود میآید، رسانهها خودشان را جلوه میدهند. تیراژ روزنامهها از هزار به میلیونها میرسد و بعد در اواسط قرن نوزدهم و تا امروز با اختراع تلگراف، تلفن، گرامافون، عکاسی، رادیو، بی سیم، تلویزیون، ماهواره، کامپیوتر، اینترنت و... تمام ابزارآلات دیجیتالی که امروز داریم، یک زیرساخت عظیم در اقتصاد و سیاست و فرهنگ دنیا به وجود میآید. از جنبه نظری، رسانههای لیبرال که بعدها روی آن تئوری نوشته میشود، چهار پنج وظیفه یا کاربرد برای خودشان تعیین میکنند. یعنی مجموعه افکار لیبرال، پدیدههای صنعتی، سرمایهداری و استعماری باعث میشود که در اروپا و امریکا وظایف رسانه های لیبرال این طور تعریف شود.
یکی از اینها اطلاع رسانی است. در موضوع اطلاع رسانی، لیبرالیزم به این معتقد میشود که میتوان اطلاعات را به صورت حقیقت پیدا کرد و ارائه داد؛ یعنی واژة اطلاعات به صورت یک لغت بیطرف جلوه میکند.
وظیفه دوم این میشود که یک محیط بحث و مناظره در جامعه به وجود آید تا مسائل مهم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مورد بحث قرار گیرد.
وظیفه سوم رسانههای لیبرال این است که در مدتی طولانی بتوانند به فرهنگ کمک کنند و این فرهنگ از یک نسل به نسل دیگر منتقل شود. همان طوری که نهاد خانواده یا نهاد مسجد و کلیسا این کار را میکرد.
براساس راهبرد دیگر رسانههای لیبرال که خیلی روی آن تکیه میشود، رسانه باید یک وسیله سرگرمی و تفریح برای عموم باشد. یعنی گرچه اطلاع رسانی مهم است ولی مردم باید تفریح کنند. شما بدون اینکه مسائل سیاسی را مطرح کنید، میتوانید خودتان به تفریح بپردازید؛ در حالی که نظریههای بعدی این را رد میکند که هر گونه سرگرمی و تفریح، یک جنبه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی دارد.
راهبرد آخر که شاید بزرگترین نقش را در رسانههای لیبرال ایفا میکند، داد و ستد و سوداگری است. اینها میگویند رسانه یک وسیله داد و ستد است. غیرمستقیم میخواهند بگویند که محتویات رسانه یک کالا است، نه توشة اجتماعی. بنابراین میتوانیم از رسانه برای توسعه تجارت و آگهیها استفاده کنیم.
از این رو در یک مؤسسه، رسانه لیبرال آزادمنش مساوی است با یک شرکت تجاری که میخواهد نفت را کشف و توزیع کند؛ کالا، جریان، مالکیت و سرمایهگذاری یکسان است و منابع هم در آن دخالت دارد و این یک تناقض بزرگ در خود لیبرالیزم یا رسانههای لیبرال ایجاد میکند که تفاوت بین رسانه به صورت یک داد و ستد و سوداگری و رسانه به صورت یک فعالیت اجتماعی و فرهنگی چیست؟ از قرون 17، 18 تا قرن 20، توانایی اجتماعی و فرهنگی انسانسازی رسانههای لیبرال کاهش مییابد و قدرت اقتصادی و سیاسی آنها اضافه میشود؛ به گونهای که وقتی پس از جنگ دوم جهانی که آرامشی به دست میآید و در امریکا و اروپا هم متفکران، هم دولتمردان، هم نخبگان و صنعت مداران به این موضوع رسانه توجه میکنند، به خوبی به آسیب آن رسانهها در جامعه خودشان پی میبرند و میبینند که رسانهها یک کنترل جدّی و انحصار در جامعه به وجود آوردهاند. زیرساختهای آنها چنان بزرگ شده است که اگر کسی بخواهد وارد این مرحله قدرت شود، توانایی اقتصادی بالایی را لازم دارد. بنابراین آزادی مطبوعات با توانایی میلیونها دلار ثروت مساوی میشود؛ یعنی کسی آزادی دارد که بتواند میلیونها دلار سرمایهگذاری کند.
با این وصف، به تدریج از تنوع و حتی کمیت رسانهها کاسته میشود؛ چون رسانهها خیلی هزینه دارند. بر همین اساس، آنان که در رسانه سرمایهگذاری میکنند، به محتویات توجهی ندارند؛ بلکه توجه به مخاطبان دارند تا چیزهایی که از لحاظ سرگرمی، تفریحی و اطلاعاتی میخواهند، به آنها بدهند و در نتیجه تعداد مخاطبان خود را افزایش دهند.
پایه و ساختار رسانه لیبرال، یک رسانه سرمایه داری و خصوصی است. یعنی دولت باید در امور رسانه کمتر دخالت کند. گرچه دخالت دولت همیشه از طریق قانون اساسی و قوانین مختلف مثلاً قوانین مربوط به نظارت پست یا گواهی دادن برای انتشار روزنامه یا رادیو تلویزیون مشهود است، ولی در فلسفه رسانه لیبرالیزم سعی میشود سرمایه داری و کارکرد و عملیات رسانه ها به دست شرکتهای خصوصی باشد و این موضوع، خصوصی بودن و به ویژه بازرگانی بودن رسانه های لیبرال را پیش میکشد. در اوایل قرن 17 که روزنامههای کوچکی در اروپا به وجود آمد، چند هزار بیشتر تیراژ نداشت. شهرها خیلی بزرگ نبودند. معمولاً کسی که سرمایه میگذاشت، ناشر میشد. ناشر، سردبیر و مسؤول هم بود و روزنامه را میشد به آزادی در همه جا پخش کرد. سرمایه زیاد هم نمیخواست. فقط ابتکار و تواناییهای دیگر لازم بود. در قرون بعدی این یک بنگاه تجارتی میشود. اگر کسی میخواهد یک روزنامه بزرگ منتشر کند، مجلهای چاپ کند یا رادیو تلویزیون راه بیندازد، سرمایه و هزینهاش از کجا تأمین میشود؟ امروزه این هزینه از طریق آگهی ها تأمین میشود. تقریباً تمام پولی که باید خرج این رسانه و اداره آن شود، از طریق آگهیها است. قیمت آگهی به اندازه آگهی، تداوم آگهی با کیفیت و کمیت جامعهشناسی مخاطبان ربط دارد. پس یک معادله ایجاد میشود که روزنامه باید تیراژ بالایی داشته باشد تا بتواند آگهی چاپ کند، آگهی پول میآورد، با این پول، دستمزد خبرنگاران و نویسندهها را میدهد و این همین طور بر میگردد. با این فرمول، از مواضع اجتماعی آن کاسته میشود و روزنامه به صورت یک کالا در میآید. شما میخواهید بیست میلیون نفر را راضی کنید و برای این کار، باید گذشتها و فداکاریهایی شود. این جاست که محتویات رسانهها به ویژه در امور آموزشی و پرورشی تنزل میکند؛ ولی در سرگرمی و تفریحات و حتی امور ابتذال آور زیاد میشود. و چون رابطه بین روزنامه درست کن و مخاطب، یک رابطة علاقه ای و جذابیت است، چنان نازک و لاغر میشود که جذابیت با نقص است. یعنی سوداگری و پول درآوردن، معیار اصلی محتویات و ساختارهای روزنامه میشود. هر روزنامه ای که امروز در غرب ادعا کند هدفش اطلاع رسانی و خدمت به جامعه است، دروغ میگوید. مطالعات اقتصادی و جامعهشناسی و سیاسی، نشان میدهد که وقتی سهام داران یک روزنامه یعنی بنگاه های غول آسا نتوانند منفعت ببرند، روزنامهها و مجلات و رادیو و تلویزیونها را میبندند.
پنجاه سال پیش در اروپا و به ویژه امریکا حدود دو هزار روزنامه بود. امروز در تمام امریکا کمتر از هزار روزنامه روزانه وجود دارد. تمام شهرهای امریکا به ویژه دو سه شهر فقط یک روزنامه منتشر میکنند. در خود واشنگتن - پایتخت امریکا - در چهل سال پیش چهار روزنامه منتشر میشد. امروز یک روزنامه و نیم منتشر میشود! یکی، واشنگتن پست که خیلی بزرگ است، و دیگری واشنگتن تایمز که خیلی کوچک و متعلق به یک گروه مذهبی دست راستی است. بنابراین تنوع افکار و محتویات هم کم میشود.
بعد از جنگ دوم جهانی در امریکا، کمیسیون آزادی مطبوعات تشکیل شد. این کمیسیون را غیردولتیها شکل دادند و خیلیها در آن حاضر بودند. شاعر معروف امریکا، نویسنده بزرگ امریکایی، فیلسوف، چند نفر از متفکران ارتباطشناسی و جامعهشناسی... اینها آمدند گزارش بسیار جالبی را بعد از سال 1948 ارائه دادند. جالب بود که این کمیسیون، توسط مجله تایم و دایرة المعارف بریتانیا اداره میشد، آنها سرمایه گذاری کردند؛ یعنی بخش خصوصی نگران شده بود که ما باید چارهای برای این لیبرالیزم بیندیشیم و قرائت دیگری از آن داشته باشیم؛ چون این وضع دارد تعادل جامعه را از دست میدهد. وقتی این منشور به صورت یک کتاب منتشر شد، اینها اعلام کردند که ما باید در قرائت لیبرالیزم و رسانههای لیبرالیزم تجدید نظر کنیم. جمله خیلی جالبی را در آن منشور آوردند. گفتند: محتویات یک رسانه لیبرال نباید مطابق با خواستههای کامل مخاطبان باشد؛ بلکه رسانهها باید آنچه را که جامعه احتیاج دارد، به مخاطبان بدهند. اگر خود روزنامه ها و رسانه ها این کار را نکنند، دولت باید دخالت کند. این در امریکا خیلی سر و صدا کرد؛ چون مطابق قانون اساسی دولت نباید در این امور دخالت کند. دخالت آن هم غیرمستقیم است. این یک نظریه جدید در تئوری لیبرال به وجود آورد و اسم آن را رسانههای مسؤولیتدار یا مسؤولیت اجتماعی رسانهها گذاشتند.
پایه این تفکر و تئوری خیلی ضعیف بود. مثلاً اگر روزنامهها باید مسؤولیت اجتماعی یا سیاسی داشته باشند، چه کسی این مسؤولیت را به آنها میدهد؟ مسؤولیت در مقابل چه کسی؟ این منشور گفت: در مقابل جامعه. همین نظریه را رسانههای سوسیالیسم و کمونیسم هم داشتند. عامل مسؤولیت اجتماعی به صورت خیلی واضح در سوسیالیسم جلوه میکند و آن این است که رسانهها یک مسؤولیت بزرگ حزبی و مکتبی دارند. پس تئوری و نظریه رسانههای اجتماعی یا مسؤولیت اجتماعی که اینها در امریکا و اروپا گفتند تقریبا آن طرف سکه بود.
اوایل حکومت قاجاریه در ایران هنوز صنعت چاپ نیامده بود. روزنامه اولیه ما را که میرزا صالح شیرازی میآورد، مربوط به زمان محمد شاه است. تا میرسیم به زمان ناصرالدین شاه که اولین روزنامه یومیه انتشار مییابد و تکنولوژیهای اروپا وارد کشورمان میشود. بعدها رادیو و تلویزیون هم میآید. در بطن این تکنولوژیها، ارزشهای اروپایی وجود دارد؛ یعنی ما نه تنها تکنولوژی بلکه ایدئولوژی را هم وارد میکنیم. در انقلاب اسلامی ایران پس از صد و پنجاه سال ما میخواهیم اینها را تفکیک کنیم. امروز این چالش ما است و ما هنوز موفق نشده ایم. ما هنوز بنیاد و ساختار رسانههای اسلامی را به صورت سر تا سری و محکم نداریم. این یکی از معضلات و مشکلات ما است.
رسانه دینی و اسلامی در صحبتها فرق میکند. از لحاظ دینی تمام ادیان را ما میتوانیم بگوییم: مسیحیت، بوداییزم، زرتشتی، یهودیت؛ امّا اسلام، دینی فراسوی ادیان دیگر و کامل است، بنابراین وقتی ما از رسانههای دینی یا اسلامی صحبت میکنیم، خودش باید یک تفکرات و مدلولات فکری بر پایة قرآن، سنت، احادیث و در مرحله بعد، افکار و عقاید اسلامی داشته باشد. باید اینها را به صورت خیلی شفاف و خوب به خودمان و بعد به دنیا ارائه کنیم و زیرساخت های آن هم همان باشد.
رسانههای دینی در اروپا و امریکا وجود دارند؛ ولی به آنچه شما مایل هستید گرایش ندارند. اینها صفحات دینی و مطالب دینی دارند و درباره دین می نویسند؛ اما زیرساخت آنها همان بازرگانی، لیبرالیزم و سوداگری است. در خود امریکا رسانه دینی به صورتی که اینجا ما از آن صحبت میکنیم، در سطح عموم ندیده ام. البته فصلنامههای دینی هست.
در امریکا یک روزنامهای به نام کریستین ساینس مانجر منتشر میشود که به یک مذهب مسیحی تعلق دارد و مقداری از سرمایه اولیه آن از کلیسا داده شده است. روزنامهای خوب، اما بسیار کم تیراژ است. شاید تیراژ آن از صد و پنجاه هزار تجاوز نکند. این روزنامه به صورت لیبرال اداره میشود. منتها کلیسا تصور میکند، انتشار این روزنامه به صورت لیبرال ولی مطلوب، شاید افکار آن کلیسا را پیش ببرد و مردم گرایش پیدا کنند. در واشنگتن هم همین طور است. این نیمه روزنامه ای که خدمت شما عرض کردم و تقریباً 20 سال پیش منتشر شد، به یکی از کشیشهای خیلی دست راستی که مسیحی و اهل کره جنوبی است، تعلق دارد و تمام سرمایه آن، از سرمایه های بزرگ تسهیلاتی و صنعتی کره جنوبی و ژاپن و کشورهای دیگر میآید. البته همان طور که گفتم، روزنامه دینی که محیط را عوض کند، وجود ندارد.
در حوزه رادیو و تلویزیون هم در 20 سال گذشته به ویژه در هفت سال و نیم گذشته در حکومت بوش که جمهوری خواهان سر کار آمدند، به یک زیرساخت بازرگانی لیبرال دینی مآب تبدیل شده است و به شدت از آن سوء استفاده میکنند.
و اما رسانه اسلامی. از جنبه نظری و ادبیات رسانه ها و علوم ارتباطات، ما در تبیین و توجیه نظریات رسانههای اسلامی بسیار ضعیف هستیم. این موضوع فقط توسط عدهای اندک تدوین و ارائه شد. انقلاب اسلامی به ویژه در ایران این موضوع را خیلی تحقیق و تشویق کرد و خوشبختانه در 20 سال گذشته دانشجویانی که در تمام دنیا میخواهند در رفرنسهای مختلف، در کتابخانهها یا سایتهای گوناگون دربارة رسانه های اسلامی و حتی نظریات اسلامی اطلاعاتی پیدا کنند، کم و بیش میتوانند این اطلاعات را پیدا کنند؛ اما این راه خیلی دور است. اینجاست که ما باید مدلولات فکری رسانههای اسلامی را تبیین کنیم و بخواهیم که اینها جزو نظامهای اسلامی باشد نه مجزا از آنها. در غرب وقتی صحبت نظریهها و الگوهای رسانهها میشود، جداً به بنبست میرسیم. در مکتب لیبرالیزم، و مکاتب دیگر سوسیالیزم، مارکسیسم و آنارشیسم حرف جدیدی نداریم. در کشورهای اسلامی به ویژه جمهوری اسلامی ایران ما باید این کار را انجام دهیم. به عقیده بنده شهر مقدس قم جایی است که باید بیشتر فعالیت شود و ان شاء الله افکار و تئوری ها از این جا سرچشمه بگیرد. وقتی ما از رسانه های اسلامی صحبت میکنیم، باید از واژه ها و عناوین و مفاهیم اسلامی که اینقدر پربها و فراوان است، بهره ببریم. رسانه اسلامی، یک رسانه دینی است که باید بر چند مبنای قرآنی و اسلامی، استوار باشد. اصل نخست، توحید است که باید در زیرساخت رسانههای ما حکومت کند. مگر این افکار لیبرالیزم را چه کسانی آوردهاند؟ این افکار لیبرالیزم حتی از انجیل و تورات نیامده است. اینها از اشخاص معمولی آمده است که بعداً متفکر شدند. از افلاطون و ارسطو شروع شده است تا هگل، هابز، جان لاک و بقیه همین طور. ما نه تنها افکار متفکران بزرگ مثل ابن سینا و ابن خلدون را داشتهایم؛ بلکه بالاتر از همه اینها را داشتهایم. و آن انبیای الهی بودهاند. پیامبر بزرگ اسلام (ص) و قرآن بوده است. ما باید اینها را بخوانیم. بنابراین توحید باید اولین اصل و مبنای رسانههای اسلامی باشد که متأسفانه امروزه اینگونه نیست.
اصل دوم، جامعهشناسی اسلامی است نه جامعهشناسی غرب. جامعهشناسی اسلامی، جامعهشناسی امت اسلامی است. اصلاً جامعهشناسی در اسلام یعنی امت. مترادف این لغت هیچ کجا پیدا نمیشود. ما نمیتوانیم این را ترجمه کنیم. این با جهان شمولی ما ربط دارد، با سیستم نظام سیاسی و اقتصادی و وحدت اسلامی ما ربط دارد. اتحادیه اروپا منابع اتحادیهشان را از یک فکر میگیرند. ایالات متحده امریکا که پنجاه ایالت است، افکارش را از کجا گرفته است؟ اصل سوم، امر به معروف و نهی از منکر است. این شوخی نیست، بلکه مسؤولیت اجتماعی است. همانی است که لیبرالیزم آمده و میخواهد پیدا کند. چگونه ما میتوانیم این منشور را به رسانهها تعمیم دهیم؟
اصل چهارم، تقوا است. برای تقوا نمیشود لغت انگلیسی پیدا کرد. با شجاعت و شهامت کامل حرفهایتان را بزنید. متأسفانه هر صحبتی میکنیم، حتی در بالاترین مؤسسات، لغات و مفاهیم انگلیسی را میآوریم! این قابل تأسف است. ما واژههای فارسی و عربی و اسلامی داریم. این از عقده حقارت و نادانی خودمان سرچشمه میگیرد. من چیز دیگری نمیبینم.
اصل بعدی، امانت است. شما اصل امانت را از قرآن و روایات بگیرید و به نقش و وظیفة رسانه تعمیم دهید.
آیا تکنولوژی، ما را به این اخلاق و روشها میبرد؟ یا این تکنولوژی خنثی و بی طرف است و ما به آن رنگ میدهیم؟ آیا وقتی تکنولوژی را تولید میکنیم، از اول رنگ گرفته است؟ این پرسشها دو مکتب را پیش میآورد. یکی جبر تکنولوژی است. عدهای میگویند ما اصلاً نباید اتومبیل می داشتیم. درست که خیلی کارها را با اتومبیل انجام میدهید و مزایایی دارد؛ ولی خود اتومبیل، موجب تولید دود و ترافیک و ... میشود. ما میتوانستیم با وسایل نقلیه معمولی هم زندگی کنیم. خیلی ها عقیده دارند که زندگی کشاورزی، زندگی صنایع دستی در یک جامعه و ... بسیار بهتر از این دنیای دیجیتال است. کتابهای مفصلی نوشته شده است. من یادم هست قبل از اینکه روسها افغانستان را بگیرند، وقتی به افغانستان میرفتم و با دوستانم صحبت میکردم، میگفتم دلم میخواهد شما سوئیس آسیا باشید بدون اینکه سوئیس باشید. لازم نیست ساعت سوئیس بسازید؛ همین زیبایی افغانستان خیلی قشنگ است. ولی آیا در این دنیا افغانستان میتواند خودش را به صورت الگوی یک جامعه سعادتمند خوب ولی غیر ماشینی اداره کند؟ بنده میگویم میتواند. امروزه لیبرالها به ما میگویند: نه! اینجا دو موضوع را مطرح میکنند که فریب کاری و اسطوره سازی است. یکی اینکه میگویند ما نمیتوانیم جلوی این تکنولوژیها را بگیریم. ولی من میگویم ما میتوانیم جلوی آن را بگیریم. ما میتوانیم جلوی تکنولوژی هستهای را برای کشتار جمعی بگیریم و اختراعات را کنترل کنیم. اختراعات اصلاً کنترل شده است. اصلاً اختراع بمب اتمی از اول محرمانه و کنترل شده بود و یک روزگاری هم میتواند محرمانه و کنترل شده این دنیا را از بین ببرد و یک موقعی هم میتواند به صورت کنترل شده، خودش از بین برود. من فکر میکنم این توانایی را هم دارد.
مسأله دومی هم که پیش میآورند این است که چون ما نمیتوانیم جلوی اینها را بگیریم، اینها باید اخلاق و ارزشهای خودشان را بسازند. درست است که شما از سنت، صحبت میکنید ولی خودتان را باید وفق دهید. اما چگونه باید خودمان را وفق دهیم؟
به عقیده من هیچ تکنولوژیای به خودی خود بی طرف نیست. اصلاً تکنولوژی از فکر بشر به وجود میآید و فکر بشر ارزشهایی دارد. وقتی مخترع میخواهد چیزی را اختراع کند حتماً فکر کرده است که چرا من این را اختراع میکنم. تلگراف و ماهواره دو تکنولوژی مهم 400 سال گذشته ما هستند و اصلاً قابل مقایسه با اتومبیل و تلفن نیستند. با اختراع تلگراف، تحول بزرگی به وجود آمد. اگر تلگراف نبود ما بینالمللی نمیشدیم. تلگراف برای اولین بار پیام را به سرعت از یک مرز به مرز دیگر انتقال داد. جنگ و اقتصاد سرمایهداری را عوض کرد، تا ماهواره آمد. امروز تقریباً 55 سال از تاریخ ماهواره میگذرد. ماهواره یک تکنولوژی توزیعی است نه تولیدی. یک ماشین چاپ، تکنولوژی تولیدی است، فقط کتاب را تولید میکند ولی در دنیا نمیتواند توزیع کند. ماهواره جداً انقلاب کرده است؛ ولی چون در موقعی که این ماهواره درست شد دنیای اسلام مدلولات فکری و نظری و توانایی علمی و سیاسی نداشته، اکنون تسلیم آن است. پنجاه سالی که من در امریکا بودم، خیلی جالب بود. تمام تحولات در این پنجاه سال اتفاق افتاد. تحولاتی چون ظهور تکنولوژیها و رسانههای جدید و از جمله سقوط یک امپراتوری بزرگ به نام شوروی، تحولات اقتصادی سیاسی و از همه بیشتر پیروزی انقلاب اسلامی ایران. ما خیلی به انقلاب نزدیک هستیم و نمیتوانیم عظمت آن را تشخیص دهیم. هر چه بیشتر دور میشویم، عمق این انقلاب را بهتر درک میکنیم. در این سی سال پیشرفتهای بسیار زیادی به دست آمده است و امیدوارم در سی سال آینده با شتاب به مرحلهای عالی برسیم.
?