*وحید نصیری کیا
نهادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دنیای متمدن چنان ما را محاصره کردهاند که اصلاً تصور دیگری از حیات بشری، جز این که هست نداریم. کودکان در میان خانوادههای متولد میشوند که عادات و فرهنگ ملازم با همین صورت خاص از زندگی بشری را ضرورتآً پذیرفتهاند. رسانههای جمعی هرچند با شبکههای مختلف یک پیام واحد جهانی را به جذابترین صورت ارائه میدهند. کودکان چنان آموزشی از سوی این رسانهها میبینند که از منظر بیرونی هیچ تصور دیگری از عالم نباید سروقتشان بیاید.
نظامهای رسمی و غیررسمی آموزشی نیز سخن متفاوتی نمیگویند. این نظامهای آموزشی از مهدکودک تا دانشگاه متعهدند که شهروندان خوب و سازگار و کاملاً استانداردی برای دهکده جهانی تکنولوژیک تربیت کنند. و بالأخره ضرورت معاش جوانان را تحصیل کرده یا تحصیل ناکرده بصورت جابرانه به درون نهادهای اجتماعی میرانند. بدین سان نظام تکنیک موفق شدهاست فرهنگ خویش را بصورت اشیائی غایتمند در نظامی که هر روز به آخرین مراحل اتوماسیون-خودکاری- و دقت ریاضیوار نزدیک میشود، درآورد و از طریق متدولوژی1 و ابزار پیچیده و عقلانیت افزاری جهان را تسخیر کند. این ضرورت مطلقاً اجازه نمیدهد که هیچ یک از افراد بشر صورت دیگری از حیات را جز اینکه اکنون هست تجربه کند.
تصور رایج ما این است که جامعه اسلامی با جوامع غربی جز در ظواهر دینی تفاوتی ندارد و جامعه اسلامی نهایتاً جامعهای است با امکانات تکنیکی مدرن و عقاید اسلامی. گاه در جهان موهوم خود پا را فراتر از این گذاشته و چنین تصور میکنیم که جامعه موعود نیز جامعهای است از لحاظ کاربرد و استفاده تکنیک در نهایت مرتبه-چون امروز تنها دو حرف از 37 حرف علم کشف شده است.
از آنجایی که دوره زایش تا نابودی تمدنها چیزی غریب به یک هزاره است، درک و توجه به چنین تحولی برای انسان دشوار است. این نظر برای اکثر ما جزو مسلمات شدهاست که تمدن کنونی در ادامه تلاش بشر است برای به خدمت گرفتن نیرها و ذخایر طبیعت در جهت بهبود زندگی. و تاریخ را نیز سیری از این تکامل میانگاریم که از عصر سنگ آغاز شدهاست و تا کنون نیز ادامه داشتهاست-تکامل بشر ابزار ساز.
بنابر تصور متعارف، تکنولوژی ابزار است و پیشرفت آن ما را بسوی آرمانشهر هدایت میکند. تکنولوژی وسیلهای است که میتواند به خدمت اهداف متعالی یا دانی و پست درآید و این به استفاده کننده از آن بستگی دارد. ولی آیا به راستی این چنین است؟
با ظهور انقلاب اسلامی این تصور در ما پدیده آمد که این امکان وجود دارد که ابزار و تکنولوژی را در مسیر اهداف دینی به خدمت گرفت و در ساخت جامعهای اسلامی به کاربرد. ثمره و نتیجه این نوع نگاه چه چیزی برای ما به ارمغان آوردهاست؟ اگر حکومتی بر سر کار میآمد که متصف به صفت اسلامی نبود ولی سعی بر قرار گرفتن در مسیر توسعه داشت چه تغییری در جایگاه و دستاوردهای صنعتی و تکنولوژیک ما رخ میداد2؟
تا زمانی که تصوری ابزارگونه از تکنولوژی داشته باشیم امکان پرسش از ماهیت آن برای ما ممکن نخواهد بود. فلسفه قرنهاست که تعلیم میدهد که علت بر چهار نوع است: علت مادی، علت صوری، علت غایی و علت فاعلی3. این پرسش مطرح است که حتی اگر به تصور ابزارگونه از تکنولوژی رضایت دهیم آیا میشود در علت غایی آنها تغییر داد؟ و آیا ما تا به حال در فرآیند اخذ تکنولوژی به این پرسش درباره وسایل گوناگون پاسخ دادهایم؟ و اگر در صورت پاسخ به این پرسش آیا سعی در تغییر آن در فرآیند بومیسازی کردهایم؟ و تا چه اندازه در این تغییر موفق بودهایم؟ از این بگذریم که اصولاً چنین تغییری بدون انقلاب در ماهیت اشیاء ممکن است یا خیر؟
در این میان نباید از مشکلات و معضلاتی که استفاده تکنولوژی-چه در تلقی ابزارگونه و چه غیرآن- برای جهان چه در حوزه طبیعت و چه در حوزه اجتماعی پدید آورده است غافل بود. این تصور که تکنولوژی خود میتواند اثرات مخربش بر طبیعت را جبران و یا حتی تقلیل دهد گرچه برای مدتی آرامش ایجاد میکند لیکن این پناهگاه وهمی بسیار زود ویران میشود. تکنولوژی در بستری از روابط و سازمانهای غولپیکر علمی، اقتصادی و فرهنگی امکان بروز، ظهور و پیشرفت پیدا میکند. این پندار که تکنولوژی در نتیجه اکتشافات علمی پیشرفت میکند ما را بر آن داشته است که دانشگاهها و مراکز علمی خود را گسترش دهیم. بیآنکه متوجه باشیم که گرچه تکنولوژی جدید از نظر تقویمی مؤخر است، به لحاظ ماهیتی که بر آن استیلا دارد، از نظر تاریخی مقدم است.
مشکلی که تکنولوژی برای ما-علاوه بر تخریب طبیعت- به ارمغان آوردهاست نابودی و در معرض خطر قرار دادن فرهنگ و تعالیم دینی ماست. بصورتی که تلاش ما در جهت استفاده ابزاری از وسایلی مانند تلویزیون و اینترنت نتوانسته است آثار مخرب و زیانبار آنها را محدود کند و در بیشتر موارد به عکس سبب تحریف برخی عقاید دینی شدهاست4.
این پرسشها و اشکالات تماماً بر این فرض استوار بود که تکنولوژی ابزار است و «خوب و بد» آن وابسته به این است که در دست چه کسی قرار دارد. شاید برای اهل فکر این پرسشها کافی باشد که در نحوه ارتباط ما با تکنولوژی غرب5 تشکیک کنند و در آن تأمل کنند. لیکن برای آنانکه سخت در سیطره مسلمات این نوع از تمدن بشریاند تأمل در آن ناممکن و به منزله فروپاشی جهان واهی و خودساخته آنان است. از سوی دیگری اگر کسی به تأملی کوتاه در این پرسش بپردازد-اگر مجنون نشود- پرسش «چه میتوان کرد؟» راه را بر تفکر او خواهد بست. اینکه بر فرض صحت تمامی این مسائل چه باید بکنیم، زمانی پاسخ داده میشود که پاسخی برای پرسشهای فوق بیابیم فراتر از قلمروی تفکر حسابگرانه.
تأملات ما نباید ما را به این اندیشه دچار کند که میتوانیم در سودای بازگشت به گذشته بر علیه تکنولوژی قیام کنیم-که این نه امکانپذیر است و نه مطلوب- و تکنولوژی را به عنوان امری شیطانی لعن کنیم. و نه خود را مقید به اطاعت کورکورانه از آن کنیم. با این توضیح سهگونه واکنش نسبت به تکنولوژی میتوانیم داشته باشد: 1. اطاعت کورکورانه 2.عصیان کورکورانه 3. آزاد و اصیل.
آنچه ما را در برون رفت از این وضع یاری خواهد کرد پرسش از ماهیت تکنولوژی است. تکنولوژی دیگر ابزار نیست. و با این نگاه غیرابزاری به آن است که میتوان از ماهیت آن پرسش کرد. لیکن مقصود ما از «ماهیت» همان معنای متداول آن نیست. در زبان رسمی فلسفه «ماهیت» عبارت است از آن چه یک چیز هست، یا چیستی، پاسخی است به پرسش از ماهیت. برای مثال، آنچه بر تمامی انواع درختان-بلوط، صنوبر، کاج- قابل حمل است خصلت واحد «درخت بودن» آنهاست. همه درختان واقعی و ممکن تحت همین جنس عام-[یا] «کلی»- قرار میگیرند. بنابراین آیا ماهیت تکنولوژی نیز از جنس عام همه امور تکنولوژیک است؟ اگر این امر صادق بود، آنگاه توربین بخار، دستگاه رادیو، شتابگر اتمی مصداقی از ماهیت تکنولوژی بود.
نسبت آدمی با تکنولوژی خود امری «غیرتکنولوژیک» است. اساس تعیین نوع واکنش آدمی نسبت به تکنولوژی عبارتست از اینکه بپذیریم، تکنولوژی:
اولاً امری خنثی نیست. در غیر اینصورت، یعنی پذیرش هویت خنثی و ابزاری تکنولوژی، چشم ما را به کلی بر ماهیت آن میبندد.
ثانیاً امری مبهم است، ماهیت تکنولوژی به مفهوم والایی مبهم است.
ثالثاً امری اسرارآمیز است. تکنولوژی امری اهریمنی نیست، ولی ماهیت آن اسرارآمیز است.
سخن گفتن درباره ماهیت تکنولوژی نیازمند بنیانهای فلسفی و حکمی است که شرح قابل فهم آن در این مختصر نمیگنجد-هدف این نوشتار نیز این نبودهاست. لیکن ما به عنوان داعیهداران صاحبان تمدن فردای بشریت، نیازمند تأمل در این باره هستیم. در سایه این خودآگاهی است که این امکان وجود دارد که بتوانیم در برابر غرب از اندیشه دینی-ایرانی خود محافظت کنیم. در غیر این صورت دیر یا زود در ظواهر غرب مستحیل خواهیم شد.
?
پینوشت:
1. روششناسی.
2. گرچه دیدیم که اندیشههای مارکسیستی و لیبرالیستی و سردمداران آنان چه در آغاز انقلاب و چه در حال حاضر چه بر سر ما آوردهاند. با این حال فرض محال، محال نیست.
3. برای مثال در مورد یک جام نقرهای علت مادی، ماده سازنده آن، علت صوری یعنی صورت یا شکلی که ماده به آن در میآید. علت غایی(هدف یا غایت) برای مثال، مناسک قربانی که صورت و ماده جام مورد نیاز را تعیین میکند و علت فاعلی که خود معلول، یعنی جام واقعی ساخته شده را پدید میآورد و در این مورد همان نقرهساز است.
4. اشاره به سریالهایی که با مضمون دینی و مذهبی تهیه و پخش میشود.
5. منظور از غرب در این نوشتار تمدن غرب که امروز جهانگیر شدهاست و منحصر به غرب جغرافیایی نمیشود.
نویسنده :« سردبیر » ساعت 3:0 عصر روز پنج شنبه 88 فروردین 20