*وحید نصیری کیا
1.امریکا؛ نامیکه شاید بسیاری از ما چهره دوگانهای بازی کردهاست. فراموش نکردهایم روزهایی که هنوز نمیدانستیم امریکا کجای نقشه جهان است و مرگ بر امریکا میگفتیم. صبحها در مدرسه و شامگاهان در مسجد. در راهپیماییها پرچمش را آتش زدیم و در خیابان لگد کردیم. اگر بخواهیم با نظری فرویدی هم به مسئله نگاه کنیم نفرت از امریکا در ناخودآگاه ما ثبت شدهاست.
اما گاهی هم شیخی با عبای شکلاتی برایمان گفته است که آتش زدن پرچم امریکا را چه سود؟! و گاه هم با خطکشی میان دولت و ملت امریکا، مردمانش را دوست داشتهایم. فیلمهایشان را در سیمایمان پخش کردهایم و برای صدق نظریات علمیمان از دانش آنها مثال آوردهایم. حالا هم که دانشجو هستیم شاید بدمان نیاید که به بهانه تحصیل هم که شده در امریکا زندگی کنیم.
این تصور زشت و زیبایی است از امریکا برای ما. و اگر کسی بپرسد دلیل این عشق و نفرت را، چه بسا پاسخی نداشته باشیم. اینکه حالا پول ملت ما را خورده است و سفارتش جاسوسخانه از آب درآمدهاست و ... دلیل این همه نفرت چندین ساله نمیشود. که این همه را میشود به یک شامورات بازی حل کرد و نفرتها را کنار گذاشت.
ما اغلب محافظه کاریم و سعی در حفاظت موقعیت موجود داریم، در همه امور. در وادی نظر هم. در خاطره و داستاننویسی هم.
2. در این بیرونقی بازار نشر که شمارگان کتابها به سختی به سه هزار نسخه میرسد وآن هم روی دست ناشر میماند، فروش چهار هزار نسخه، آن هم 2-3 روزه چیزی شبیه به معجزه است.
«بیوتن» آخرین کتاب امیرخانی است که چاپ نخست آن در نمایشگاه کتاب تمام شد. داستان کتاب روایت رزمندهای به نام «اِرمیا» که برای ازدواج و زندگی به امریکا میرود. «آرمیا» که در یک مؤسسه تحقیقات مذهبی در امریکا کار میکند در ماجرای سفری تحقیقاتی که به ایران دارد با ارمیا آشنا میشود.
داستان یک سر دیگر هم دارد و آن «خَشی» است؛ که البته او هم میخواهد با آرمیتا ازدواج کند. تا اینجا شاید بگویید که این شد یک داستان عشقی که آخرش از همین اولش معلوم است. ارمیا یک همرزم شهیدی هم دارد به نام «سهراب» که گاهی در بیداری به دیدارش میآید. شاید بگویید این هم شد یک داستان نوستالژیک جنگی. یک جامانده از کاروان شهدا. شاید برای خوانندهای معمولی بیوتن ملغمهای باشد از این دو. و بر امیرخانی خرده بگیرد که ای مردک! خط مقدم جبهه کجا و دیسکو ریسکوهای نیویورک کجا؟ نماز شب دوکوهه کجا و کازینوهای لاس وگاس کجا؟
3. از اینها که بگذریم بیوتن حرفهای دیگری هم برای گفتن دارد.
نزاع سنت و مدرنیته از نزاعهای همیشگی و کهن جامعه ماست-کهن که میگویم یعنی از آغاز آشنایی و ارتباط ما با تمدن غرب. ارمیا در میان این نزاع است. ارمیا میتوانست در شلمچه باشد. و آخر داستان هم شهید بشود-یا نشود. ولی ارمیا در وسط معرکه است؛ امریکا. رمانهای دفاع مقدس اغلب در فضای جبههها رخ میدهد و کارکردشان هم بیشتر اخلاقی است. استقبال کم از آنها هم به دلیل همین ویژگیشان است. مخاطبی که به دنبال بازسازی فضای آن دوران است بیشتر جذب کتابهای خاطراتی مثل «دا» و امثالهم میشود.
از سویی دیگر بیوتن رمان نفرت است. نفرت از امریکا-نفرتی که بسیاری از ما با آن بزرگ شدهایم، در حالیکه شاید کمتر به آن اندیشیده باشیم. امروز کمتر جایی است که از سیطره تمدن غرب رها باقی مانده باشد و قطعاً قلب این تمدن جهانی نیویورک است.
داستان بیش از آنکه جدال میان ارمیا و آرمیتا باشد، جدال میان ارمیا و خشی است و این نه جدال دو رقیب عشقی، بل جدال دو تمدن است. امریکا؛ تمدنی که در اوج قدرت و عظمت است و تمدنی که در دوره جنینی است. بدیهی است در این جدال یک طرف نقش فعال دارد و دیگری منفعل.
در اصل درگیری ارمیا با مفهومی به نام امریکاست که هر روز پررنگتر و بزرگتر میشود. این مفهوم الزاماً تناظری یک به یک با کشور امریکا ندارد و در محدوده لیبرال-دموکراسی هم نمیماند. ستیز با بنیان نظری تمدن امریکاست. مفهومی که در مرزهای جغرافیای امریکا و اروپا محصور نمانده. مرگ بر امریکا در مقابل با این مفهوم است. این فریاد است که لرزه بر ستونهای برخی ادارات دولتی و افراد میاندازد. ارمیا با همه انفعالش پنجه در پنجه غرب میاندازد. بیشترین نمود آن هم در فصل پیشه است که به دنبال شغلی سازگار با روحیاتش میگردد. خشی فردی است چسبیده به فضای امریکا.یک شرقی وازده و هضم شده در تمدن غرب و ارمیا کسی است که از بیرون آمده و با این تمدن هیچ اتصالی ندارد.
پایان داستان یک پایان تراژیک است. صحنهای از مهمترین آموزه تشیع که همانا «مرگآگاهی» است و همچنین طلبی است که نسبت به ارمیا پدید آمدهاست.
دینی که امیرخانی در بیوتن سعی در هویدا نمودن آن دارد دینی است که در مقابل دین حقیقی نمیایستد. بلکه دینی است استحاله شده که در کنار دین حقیقی میایستد و این چیزی است که امیرخانی با آن مشکل دارد. این فضای کلی داستان زمینه را برای اتهام ایدئولوژیک بودن بیوتن مهیا میسازد؛ ولی بالأخره رمان باید موضوعی داشته باشد و این بیشک بیارتباط با عقاید نویسنده نخواهد بود. وجه همت امیرخانی نشان دادن امریکا از دید ارمیاست. نگاه خشی همان چیزی است که هالیوود در همه دنیا نشان میدهد. به همین دلیل است که فقط ارمیاست که ذهن دارد.
4. سبک و نوآوریهای امیرخانی همواره قابل توجه بودهاست. تلاش او در این بودهاست که به سمت خلق رمان ایرانی قدم بردارد. اصول داستاننویسی در غرب از تئاتر نشأت گرفتهاست و در ترجمه، تعزیه را به جای تئاتر گذاشتهاند. در حالیکه ما به ازای تئاتر در فرهنگ ما فن خطابه و منبر است. آنچه او در رسیدن به آن تلاش میکند پرورش سبکی از داستاننویسی است که از فن خطابه به جای تصویرسازی در آن بهره گرفته شدهاست.
?
1.امریکا؛ نامیکه شاید بسیاری از ما چهره دوگانهای بازی کردهاست. فراموش نکردهایم روزهایی که هنوز نمیدانستیم امریکا کجای نقشه جهان است و مرگ بر امریکا میگفتیم. صبحها در مدرسه و شامگاهان در مسجد. در راهپیماییها پرچمش را آتش زدیم و در خیابان لگد کردیم. اگر بخواهیم با نظری فرویدی هم به مسئله نگاه کنیم نفرت از امریکا در ناخودآگاه ما ثبت شدهاست.
اما گاهی هم شیخی با عبای شکلاتی برایمان گفته است که آتش زدن پرچم امریکا را چه سود؟! و گاه هم با خطکشی میان دولت و ملت امریکا، مردمانش را دوست داشتهایم. فیلمهایشان را در سیمایمان پخش کردهایم و برای صدق نظریات علمیمان از دانش آنها مثال آوردهایم. حالا هم که دانشجو هستیم شاید بدمان نیاید که به بهانه تحصیل هم که شده در امریکا زندگی کنیم.
این تصور زشت و زیبایی است از امریکا برای ما. و اگر کسی بپرسد دلیل این عشق و نفرت را، چه بسا پاسخی نداشته باشیم. اینکه حالا پول ملت ما را خورده است و سفارتش جاسوسخانه از آب درآمدهاست و ... دلیل این همه نفرت چندین ساله نمیشود. که این همه را میشود به یک شامورات بازی حل کرد و نفرتها را کنار گذاشت.
ما اغلب محافظه کاریم و سعی در حفاظت موقعیت موجود داریم، در همه امور. در وادی نظر هم. در خاطره و داستاننویسی هم.
2. در این بیرونقی بازار نشر که شمارگان کتابها به سختی به سه هزار نسخه میرسد وآن هم روی دست ناشر میماند، فروش چهار هزار نسخه، آن هم 2-3 روزه چیزی شبیه به معجزه است.
«بیوتن» آخرین کتاب امیرخانی است که چاپ نخست آن در نمایشگاه کتاب تمام شد. داستان کتاب روایت رزمندهای به نام «اِرمیا» که برای ازدواج و زندگی به امریکا میرود. «آرمیا» که در یک مؤسسه تحقیقات مذهبی در امریکا کار میکند در ماجرای سفری تحقیقاتی که به ایران دارد با ارمیا آشنا میشود.
داستان یک سر دیگر هم دارد و آن «خَشی» است؛ که البته او هم میخواهد با آرمیتا ازدواج کند. تا اینجا شاید بگویید که این شد یک داستان عشقی که آخرش از همین اولش معلوم است. ارمیا یک همرزم شهیدی هم دارد به نام «سهراب» که گاهی در بیداری به دیدارش میآید. شاید بگویید این هم شد یک داستان نوستالژیک جنگی. یک جامانده از کاروان شهدا. شاید برای خوانندهای معمولی بیوتن ملغمهای باشد از این دو. و بر امیرخانی خرده بگیرد که ای مردک! خط مقدم جبهه کجا و دیسکو ریسکوهای نیویورک کجا؟ نماز شب دوکوهه کجا و کازینوهای لاس وگاس کجا؟
3. از اینها که بگذریم بیوتن حرفهای دیگری هم برای گفتن دارد.
نزاع سنت و مدرنیته از نزاعهای همیشگی و کهن جامعه ماست-کهن که میگویم یعنی از آغاز آشنایی و ارتباط ما با تمدن غرب. ارمیا در میان این نزاع است. ارمیا میتوانست در شلمچه باشد. و آخر داستان هم شهید بشود-یا نشود. ولی ارمیا در وسط معرکه است؛ امریکا. رمانهای دفاع مقدس اغلب در فضای جبههها رخ میدهد و کارکردشان هم بیشتر اخلاقی است. استقبال کم از آنها هم به دلیل همین ویژگیشان است. مخاطبی که به دنبال بازسازی فضای آن دوران است بیشتر جذب کتابهای خاطراتی مثل «دا» و امثالهم میشود.
از سویی دیگر بیوتن رمان نفرت است. نفرت از امریکا-نفرتی که بسیاری از ما با آن بزرگ شدهایم، در حالیکه شاید کمتر به آن اندیشیده باشیم. امروز کمتر جایی است که از سیطره تمدن غرب رها باقی مانده باشد و قطعاً قلب این تمدن جهانی نیویورک است.
داستان بیش از آنکه جدال میان ارمیا و آرمیتا باشد، جدال میان ارمیا و خشی است و این نه جدال دو رقیب عشقی، بل جدال دو تمدن است. امریکا؛ تمدنی که در اوج قدرت و عظمت است و تمدنی که در دوره جنینی است. بدیهی است در این جدال یک طرف نقش فعال دارد و دیگری منفعل.
در اصل درگیری ارمیا با مفهومی به نام امریکاست که هر روز پررنگتر و بزرگتر میشود. این مفهوم الزاماً تناظری یک به یک با کشور امریکا ندارد و در محدوده لیبرال-دموکراسی هم نمیماند. ستیز با بنیان نظری تمدن امریکاست. مفهومی که در مرزهای جغرافیای امریکا و اروپا محصور نمانده. مرگ بر امریکا در مقابل با این مفهوم است. این فریاد است که لرزه بر ستونهای برخی ادارات دولتی و افراد میاندازد. ارمیا با همه انفعالش پنجه در پنجه غرب میاندازد. بیشترین نمود آن هم در فصل پیشه است که به دنبال شغلی سازگار با روحیاتش میگردد. خشی فردی است چسبیده به فضای امریکا.یک شرقی وازده و هضم شده در تمدن غرب و ارمیا کسی است که از بیرون آمده و با این تمدن هیچ اتصالی ندارد.
پایان داستان یک پایان تراژیک است. صحنهای از مهمترین آموزه تشیع که همانا «مرگآگاهی» است و همچنین طلبی است که نسبت به ارمیا پدید آمدهاست.
دینی که امیرخانی در بیوتن سعی در هویدا نمودن آن دارد دینی است که در مقابل دین حقیقی نمیایستد. بلکه دینی است استحاله شده که در کنار دین حقیقی میایستد و این چیزی است که امیرخانی با آن مشکل دارد. این فضای کلی داستان زمینه را برای اتهام ایدئولوژیک بودن بیوتن مهیا میسازد؛ ولی بالأخره رمان باید موضوعی داشته باشد و این بیشک بیارتباط با عقاید نویسنده نخواهد بود. وجه همت امیرخانی نشان دادن امریکا از دید ارمیاست. نگاه خشی همان چیزی است که هالیوود در همه دنیا نشان میدهد. به همین دلیل است که فقط ارمیاست که ذهن دارد.
4. سبک و نوآوریهای امیرخانی همواره قابل توجه بودهاست. تلاش او در این بودهاست که به سمت خلق رمان ایرانی قدم بردارد. اصول داستاننویسی در غرب از تئاتر نشأت گرفتهاست و در ترجمه، تعزیه را به جای تئاتر گذاشتهاند. در حالیکه ما به ازای تئاتر در فرهنگ ما فن خطابه و منبر است. آنچه او در رسیدن به آن تلاش میکند پرورش سبکی از داستاننویسی است که از فن خطابه به جای تصویرسازی در آن بهره گرفته شدهاست.
?
نویسنده :« سردبیر » ساعت 3:0 عصر روز پنج شنبه 88 فروردین 20