*حسن رحیم پور ازغدی
گفته شده است که در مدرنیته، جای انسان و خدا عوض شده است. ذهن انسان، تمایلات انسان و منافع او، اصالت یافته و هر انچه او را محدود کند (اعم از اخلاق، حقیقت و تکلیف) در مرتبه دوم قرار میگیرد و امانیزم، فردگرائی، آزادی، دموکراسی، لیبرالیزم و سکولاریزم همه بر این اساس پای گرفته اند.
در اسلام انسان، نه دشمن خدا و نه رقیب اوست. اسلام می خواهد که انسان، خلیفه خدا باشد. می خواهد آحاد بشریت به رشد عقلی و اخلاقی برسندکه هیچ خونی در زمین ریخته نشود، هیچ حقی پایمال نگردد، هیچ انسان گرسنه و بی پناه و تحقیر شده ای نباشد و نفسانیت چنان مقهور اراده انسان باشد که فرشتگان الهی در برابر او سجده کنند. اسلام انسان را دارای کرامت، قدرت انتخاب، مسلط بر خویش وبر جهان، عاقل، مسوولیت پذیر و ارزش گرا می خواهد، به انسان خوش بین است و همه بشریت را دارای فطرت پاک و اصالتاً خیر خواه می داند و همه تکالیف دینی که نازل کرده برای حراست از فطرت، عقل و کرامت انسان هاست.
در اسلام حقوق را از تکلیف، واقعیت را از ارزش، دنیا را از آخرت، معاد را از معاش، اخلاق را از اقتصاد، تقوی را از سیاست و دین را از دولت نمی توان تفکیک کرد. این تفکیک ها به مثله کردن انسان و متلاشی کردن دین است. کرامت انسان در عشق ورزی به خدا و اطاعت از اوست. همه ارزش های دیگر، ارزش های واسطه، مقید و مشروط اند. آزادی، عقلانیت، دنیا، آخرت، حق، تکلیف، فرد، جامعه، جنگ، صلح، حکومت، شکست و پیروزی، ثروت و فقر، همه و همه اگر در مسیر عدالت و معنویت باشند با ارزش است. عدالت و معنویت نیز از ان جهت که گام های در راه خدا، محبت به خدا و نزدیک شدن به اوست، ارزش دارند ولی ارزش ذاتی و حقیقی، همان معرفت به خدا و محبت او و اطاعت اوست. مسلمانان به علم، تکنولوژی، سیاست، اقتصاد، حکومت، جهاد، صلح، عقل ابزاری، توسعه، آبادانی دنیا، عقل ابزاری و حقوق بشر اعتقاد دارند اما همه را برای همان هدف نهائی می خواهند. ما معتقدیم مهدی (عج ) و عیسی ابن مریم (ع) بازگردند و قدس به دست مسیح آزاد شود، سراسر جهان را چنین عقلانیت، محبت و عدالتی فرا خواهد گرفت ولی تا آن روز ما نیز موظفیم در راه گسترش توحید و عدالت، گسترش محبت و عقلانیت تلاش و مبارزه کنیم. ما باید دین دنیوی، دین سیاسی، دین دولتی و دینی که ابزار دست صاحبان قدرت و ثروت باشد و براساس ریاکاری و خشونت تحمیل شود مخالفیم ولی معتقدیم که دین به مقداری مناسک عبادی شخصی محدود نمی شود و باید قدرت و ثروت را در برابر حقیقت، اخلاق و عدالت خاضع کرد و سیاست و حکومت را دینی کرد. وجدان فردی، اخلاق شخصی وتجربه معنوی درونی و ایمان قلبی جزو ارکان اسلام است اما همه اسلام منحصر به امور فردی و عبادی نیست، بلکه قوانین سیاسی، اقتصادی و قضایی اسلام نیز که برای گسترش اخلاق و عدالت در سطح اجتماعی و حگومتی آمده اند، به همان اندازه مقدس و لازم الاجراءاند، زیرا نمی توان با اقتصاد فاسد و حکومت غیر عادلانه به اخلاق سالم اجتماعی رسید .
اسلام به تقسیم کار و تخصصی شدن امور و عقلانیت ابزاری معتقد است و کسانی را که بدون تخصص و کارشناسی وارد مدیریت های صنعتی ، کشاورزی و دولتی شوند حتی اگر اخلاقاً افراد خوبی باشند خائن به جامعه اسلامی می داند . عقل ابزاری ، بسیار مهم است زیرا در سرنوشت و حقوق و فقر و رفاه و استقلال و رشد ملی جوامع بشری تاثیر می گذارد اما اسلام ، عقل ابزاری را در ادامه عقل توحیدی و عقل اخلاقی یعنی در چارچوب توحید ، عدالت و اخلاق به رسمیت می شناسد و نه مستقل از آنها و در تعارض با آنها .
اسلام ، به تمدن عقلانی عقل ابزاری یا عقل معاش ، تقسیم کار ، تکنولوژی ، آبادی زمین ، پیشرفت مدنی و اقتصادی تشویق می کند اما در امتداد عقل معاد ،فضائل اخلاقی و عدالت دینی .
اگر توحید ، معاد و عدالت ، فراموش نشود ، شهوت پرستی حاکم نشود و آخرت ، از یاد نرود ، لذائذ متعادل دنیوی ، کسب ثروت و قدرت و رفاه و دانش ، همه در خدمت به بشریت (نه در راه ترویج سکس و خشونت و سلاح های شیمیائی و اتمی و میکروبی و مواد مخدر و نظام طبقاتی سرمایه داری ) خواهد بود و حتی می تواند عبادت محسوب شود .
اگر مسیحیت، بودیزم و سایر ادیان با سکولاریزم، قابل جمع باشد، اسلام، بی شک با سکولاریزم، ناسازگار است چون تفکیک مادی معنوی و قدسی عرفی، یک تفکیک غیر اسلامی است. نان که برای روشنفکران، یک فانتزی و برای فقرا، زندگی و برای اقتصاددانان، یک کالا است، در اسلام، نمی تواند از اخلاق و ارزش ها جدا باشد. اسلام، راه رشد انسان را عمل به تکلیف الهی می داند اما بدون تامین حقوق مادی و معنوی انسان، از او تکلیف نمی خواهد. بنابراین، حقوق بشر، در اسلام، یک امر عرفی و زمینی نیست بلکه امری مقدس و ارزشی است. البته با فهرست حقوق بشری که لیبرالیست ها و سکولاریست ها تعریف کرده اند، در مواردی اختلاف نظر داریم و مواردی چون همجنس بازی و سقط جنین و بمباران هسته ای سایر ملت ها به نام دمکراسی را جزو حقوق بشر نمی دانیم زیرا فهرست حقوق بشر، تابع چگونگی تعریف بشر است. اگر تعریف حیوانی و مادی از بشر ارایه دادید، حقوق حیوانی نیز برای او قائل شده و هر تکلیف الهی و اخلاقی را نوعی تجاوز به حقوق بشر خواهید انگاشت، اما با تعریف الهی از بشر، حقوق مادی بشر نیز مقدس می شود و در راه احقاق این حقوق، اعم از حقوق سیاسی، اقتصادی، خانوادگی، بهداشتی و رفاهی و حقوق علمی و فرهنگی وحق رشد و آزادی بیان و اندیشه، تلاش می کنید و این تلاش، یک تلاش مقدس دینی و جهاد در راه خداست. عرفان اسلامی، عرفان محدود در خلوت نیست بلکه پس از خلوت و اشک و انس با خدا و عشق ورزی با او، باید برای خدمت به خدا به عرصه سیاست و جامعه و تعلیم و تربیت آمد و در راه گسترش معرفت، اخلاق و احکام خدا و در راه تربیت ورشد و نجات بشریت و اجرای عدالت کوشید و با قیصر و فرعون های تاریخ، جهاد کرد و حتی شهید شد.
اسلام، حق اللّه را در نقطه مقابل حق الناس نمی داند بلکه حق الناس را فرزند و نتیجه حق الله و این دو را غیر قابل تفکیک می بیند. بشر، به صرف بشر بودن، حقوقی فطری و الهی دارد و حقوق بشر و تکالیف او را خداوند مقرر کرده است و در مورد حقوق و وظایف جزیی و متغیر که در شرایط تاریخی، تابع تحولات است باید با عقل، اجتهاد و نواندیشی کرد. اما حقوق بشر، امری خدایی است. عدالت، مستقل از دین، به قضاوت عقل خوب و ارزشمند است اما مصادیق عدالت، در تلاش هماهنگ عقل و وحی، کشف می شود.
حقوق بشر، قابل سلب از او نیست و نه با قرارداد، می آید و نه با قرارداد، می رود. در عین حال ، بشر صرفا با حقوق خود به کمال نمی رسد بلکه باید به تکالیف خود در برابر خدا و مردم نیز عمل کند واگر به تامین حقوق خود – آن هم حقوق مادی – اکتفا کند و نسبت به تکالیف خود و نیز حقوق معنوی ، بی اعتنا بماند تفاوتی با حیوانات ندارد بلکه از حیوانات نیز پست تر است زیرا حیوانات نیز حقوق دارند اما تکلیف ندارند .
برای رشد معنوی انسان ، هم رشد عقلانیت بشر و هم اجرای عدالت و تامین حقوق بشر الزامی است و لذا قرآن از وظایف پیامبران، علاوه بر تهذیب نفس حقوق بشر ، از تعلیم حکمت و اجرای قسط و عدالت نیز نام می برد و پیامبر اکرم (ص) به همین علت ، حکومت اسلامی تشکیل داد.
پیام اصلی او محبت ، صلح ، اخلاق ، توحید و عدالت بود ولی وقتی صاحب زر و زور وتزویر به جنگ او آمدند تا این اصول را حذف کنند ، پیامبر (ص) در دفاع از انسان و اسلام تن به جهاد نیز داد و جهاد و شهادت برای دفاع از صلح و اخلاق و عدالت ، واجب شده است . اخلاق نیز در اسلام در مسیر رشد انسان معنی می دهد و ریاضت های غلط از قبیل صدمه زدن به خود یا دیگران، خود کشی یا قتل دیگران، ظلم پذیری و تحقیر شدن، تعطیل فکر و تلاش و وظایف اجتماعی، تحریم هر گونه لذت زندگی و لبخند، ریاضت های اسلامی نیستند.
چنانچه اباحی گری و لذت پرستی و دنیا پرستی را نیز اسلام، عین حیوانیت و باعث دوری از خدا میداند. اخلاق اسلامی، رعایت تعادل در زندگی، حضور در همه ی صحنه ها بدون دلبستگی به دنیاست. از حیث عقلانیت و نظم و تلاش زندگی، به گونه ای باش که گویی تا ابد در دنیا هستی و از حیث دل نبستن به دنیا و وارستگی و تقوی و عشق به آخرت به گونه ای باش که گویی همین فردا خواهی مرد. اسلام می خواهد که دنیا و آخرت، هر دو را جدی بگیریم و البته دنیا، مزرعه آخرت است ولی هدف، آخرت است.
آخرت خوب با دنیای سراسر ذلت، جهل، تحقیر، ستم، دروغ و خشونت تامین نمیشود و »من لا معاش له لا معاد له « اما دنیا نباید هدف باشد و تراکم زور و تکاثر ثروت نباید هدف گیری شود. باید تولید ثروت و قدرت کرد اما نباید تنها خود استفاده کرد بلکه باید قدرت و ثروت را در راه خدمت به محرومیت و اجرای عدالت و اخلاق و گسترش توحید به کار انداخت. البته گرایشهای نومینالیستی و حسگرایان که ریشه عقلی همه ارزش ها را نفی کرده و اساسا منکر مفاهیم کلی و عقلیاند، حتما قادر به درک این مفاهیم نیستند اما اسلام اساس ارزش ها را نسبی یا قراردادی نمی داند، گرچه تحولات جرئی و فرعی و صوری در باب ارزش ها در شرایط گوناگون را می پذیرد. ارزش های اخلاقی مقولات صرفاً ذهنی و ساختگی نیستند بلکه درک ذهنی ضرورتهائی هستند که در واقعیت خارجی، ریشه عینی و حقیقی دارند و دراس همه ارزش ها، راز اصلی تکامل فرد و جامعه یعنی توحید است. توحید صرفاً یک تئوری ذهنی نیست بلکه لوازم عملی مهمی در ساحت فرد و جامعه دارد. اجرای عدالت اجتماعی، یکی از لوازم توحید است زیرا خدای عادل، راضی به ظلم وتبعیض در جامعه بشری نیست، پس فرد متدین که باید در حوزه رفتار شخصی خود، عادل باشد و به کسی ظلم و خشونت نکند باید به جامعه دینی و حکومت دینی و عدالت اجتماعی نیز بیندیشد. علاوه بر اصلاح خود باید به اصلاح جامعه و امر به معروف ونهی از منکر و به حقوق دیگران و رشد آنان نیز اندیشید. مالکیت شخصی، محترم است اما پول پرستی و اسراف حرام است زیرا باعث ندیده گرفتن حقوق دیگران و نیز فراموش کردن آخرت می شود.
انسانیت انسان در انکار خدا و اخلاق و شریعت آسمانی نیست و عزت انسان در بندگی خداست. بنابراین امانیزم الحادی ، راه به خطا می رود. البته انسان را به نام دین نباید تحقیر کرد. پیامبر اسلام (ص) حرمت یک انسان را از حرمت کعبه، بالاتر دانسته و اهانت و خشونت علیه انسان ها را در حد شرک، خطرناک خوانده است. حتی شکنجه حیوانات را باعث جهنم دانست و قرآن کریم قتل یک انسان را با قتل همه بشریت مساوی و گناه کبیره میداند و سیر کردن گرسنگان، کمک به انسان ها، احسان به همسایگان، محبت به کودکان و زنان، کمک به اسیران، حمایت از بیماران و از پا افتادگان، آموزش علم به جاهلان و هدایت گمراهان را بالاترین عبادات اسلامی می داند.
?
گفته شده است که در مدرنیته، جای انسان و خدا عوض شده است. ذهن انسان، تمایلات انسان و منافع او، اصالت یافته و هر انچه او را محدود کند (اعم از اخلاق، حقیقت و تکلیف) در مرتبه دوم قرار میگیرد و امانیزم، فردگرائی، آزادی، دموکراسی، لیبرالیزم و سکولاریزم همه بر این اساس پای گرفته اند.
در اسلام انسان، نه دشمن خدا و نه رقیب اوست. اسلام می خواهد که انسان، خلیفه خدا باشد. می خواهد آحاد بشریت به رشد عقلی و اخلاقی برسندکه هیچ خونی در زمین ریخته نشود، هیچ حقی پایمال نگردد، هیچ انسان گرسنه و بی پناه و تحقیر شده ای نباشد و نفسانیت چنان مقهور اراده انسان باشد که فرشتگان الهی در برابر او سجده کنند. اسلام انسان را دارای کرامت، قدرت انتخاب، مسلط بر خویش وبر جهان، عاقل، مسوولیت پذیر و ارزش گرا می خواهد، به انسان خوش بین است و همه بشریت را دارای فطرت پاک و اصالتاً خیر خواه می داند و همه تکالیف دینی که نازل کرده برای حراست از فطرت، عقل و کرامت انسان هاست.
در اسلام حقوق را از تکلیف، واقعیت را از ارزش، دنیا را از آخرت، معاد را از معاش، اخلاق را از اقتصاد، تقوی را از سیاست و دین را از دولت نمی توان تفکیک کرد. این تفکیک ها به مثله کردن انسان و متلاشی کردن دین است. کرامت انسان در عشق ورزی به خدا و اطاعت از اوست. همه ارزش های دیگر، ارزش های واسطه، مقید و مشروط اند. آزادی، عقلانیت، دنیا، آخرت، حق، تکلیف، فرد، جامعه، جنگ، صلح، حکومت، شکست و پیروزی، ثروت و فقر، همه و همه اگر در مسیر عدالت و معنویت باشند با ارزش است. عدالت و معنویت نیز از ان جهت که گام های در راه خدا، محبت به خدا و نزدیک شدن به اوست، ارزش دارند ولی ارزش ذاتی و حقیقی، همان معرفت به خدا و محبت او و اطاعت اوست. مسلمانان به علم، تکنولوژی، سیاست، اقتصاد، حکومت، جهاد، صلح، عقل ابزاری، توسعه، آبادانی دنیا، عقل ابزاری و حقوق بشر اعتقاد دارند اما همه را برای همان هدف نهائی می خواهند. ما معتقدیم مهدی (عج ) و عیسی ابن مریم (ع) بازگردند و قدس به دست مسیح آزاد شود، سراسر جهان را چنین عقلانیت، محبت و عدالتی فرا خواهد گرفت ولی تا آن روز ما نیز موظفیم در راه گسترش توحید و عدالت، گسترش محبت و عقلانیت تلاش و مبارزه کنیم. ما باید دین دنیوی، دین سیاسی، دین دولتی و دینی که ابزار دست صاحبان قدرت و ثروت باشد و براساس ریاکاری و خشونت تحمیل شود مخالفیم ولی معتقدیم که دین به مقداری مناسک عبادی شخصی محدود نمی شود و باید قدرت و ثروت را در برابر حقیقت، اخلاق و عدالت خاضع کرد و سیاست و حکومت را دینی کرد. وجدان فردی، اخلاق شخصی وتجربه معنوی درونی و ایمان قلبی جزو ارکان اسلام است اما همه اسلام منحصر به امور فردی و عبادی نیست، بلکه قوانین سیاسی، اقتصادی و قضایی اسلام نیز که برای گسترش اخلاق و عدالت در سطح اجتماعی و حگومتی آمده اند، به همان اندازه مقدس و لازم الاجراءاند، زیرا نمی توان با اقتصاد فاسد و حکومت غیر عادلانه به اخلاق سالم اجتماعی رسید .
اسلام به تقسیم کار و تخصصی شدن امور و عقلانیت ابزاری معتقد است و کسانی را که بدون تخصص و کارشناسی وارد مدیریت های صنعتی ، کشاورزی و دولتی شوند حتی اگر اخلاقاً افراد خوبی باشند خائن به جامعه اسلامی می داند . عقل ابزاری ، بسیار مهم است زیرا در سرنوشت و حقوق و فقر و رفاه و استقلال و رشد ملی جوامع بشری تاثیر می گذارد اما اسلام ، عقل ابزاری را در ادامه عقل توحیدی و عقل اخلاقی یعنی در چارچوب توحید ، عدالت و اخلاق به رسمیت می شناسد و نه مستقل از آنها و در تعارض با آنها .
اسلام ، به تمدن عقلانی عقل ابزاری یا عقل معاش ، تقسیم کار ، تکنولوژی ، آبادی زمین ، پیشرفت مدنی و اقتصادی تشویق می کند اما در امتداد عقل معاد ،فضائل اخلاقی و عدالت دینی .
اگر توحید ، معاد و عدالت ، فراموش نشود ، شهوت پرستی حاکم نشود و آخرت ، از یاد نرود ، لذائذ متعادل دنیوی ، کسب ثروت و قدرت و رفاه و دانش ، همه در خدمت به بشریت (نه در راه ترویج سکس و خشونت و سلاح های شیمیائی و اتمی و میکروبی و مواد مخدر و نظام طبقاتی سرمایه داری ) خواهد بود و حتی می تواند عبادت محسوب شود .
اگر مسیحیت، بودیزم و سایر ادیان با سکولاریزم، قابل جمع باشد، اسلام، بی شک با سکولاریزم، ناسازگار است چون تفکیک مادی معنوی و قدسی عرفی، یک تفکیک غیر اسلامی است. نان که برای روشنفکران، یک فانتزی و برای فقرا، زندگی و برای اقتصاددانان، یک کالا است، در اسلام، نمی تواند از اخلاق و ارزش ها جدا باشد. اسلام، راه رشد انسان را عمل به تکلیف الهی می داند اما بدون تامین حقوق مادی و معنوی انسان، از او تکلیف نمی خواهد. بنابراین، حقوق بشر، در اسلام، یک امر عرفی و زمینی نیست بلکه امری مقدس و ارزشی است. البته با فهرست حقوق بشری که لیبرالیست ها و سکولاریست ها تعریف کرده اند، در مواردی اختلاف نظر داریم و مواردی چون همجنس بازی و سقط جنین و بمباران هسته ای سایر ملت ها به نام دمکراسی را جزو حقوق بشر نمی دانیم زیرا فهرست حقوق بشر، تابع چگونگی تعریف بشر است. اگر تعریف حیوانی و مادی از بشر ارایه دادید، حقوق حیوانی نیز برای او قائل شده و هر تکلیف الهی و اخلاقی را نوعی تجاوز به حقوق بشر خواهید انگاشت، اما با تعریف الهی از بشر، حقوق مادی بشر نیز مقدس می شود و در راه احقاق این حقوق، اعم از حقوق سیاسی، اقتصادی، خانوادگی، بهداشتی و رفاهی و حقوق علمی و فرهنگی وحق رشد و آزادی بیان و اندیشه، تلاش می کنید و این تلاش، یک تلاش مقدس دینی و جهاد در راه خداست. عرفان اسلامی، عرفان محدود در خلوت نیست بلکه پس از خلوت و اشک و انس با خدا و عشق ورزی با او، باید برای خدمت به خدا به عرصه سیاست و جامعه و تعلیم و تربیت آمد و در راه گسترش معرفت، اخلاق و احکام خدا و در راه تربیت ورشد و نجات بشریت و اجرای عدالت کوشید و با قیصر و فرعون های تاریخ، جهاد کرد و حتی شهید شد.
اسلام، حق اللّه را در نقطه مقابل حق الناس نمی داند بلکه حق الناس را فرزند و نتیجه حق الله و این دو را غیر قابل تفکیک می بیند. بشر، به صرف بشر بودن، حقوقی فطری و الهی دارد و حقوق بشر و تکالیف او را خداوند مقرر کرده است و در مورد حقوق و وظایف جزیی و متغیر که در شرایط تاریخی، تابع تحولات است باید با عقل، اجتهاد و نواندیشی کرد. اما حقوق بشر، امری خدایی است. عدالت، مستقل از دین، به قضاوت عقل خوب و ارزشمند است اما مصادیق عدالت، در تلاش هماهنگ عقل و وحی، کشف می شود.
حقوق بشر، قابل سلب از او نیست و نه با قرارداد، می آید و نه با قرارداد، می رود. در عین حال ، بشر صرفا با حقوق خود به کمال نمی رسد بلکه باید به تکالیف خود در برابر خدا و مردم نیز عمل کند واگر به تامین حقوق خود – آن هم حقوق مادی – اکتفا کند و نسبت به تکالیف خود و نیز حقوق معنوی ، بی اعتنا بماند تفاوتی با حیوانات ندارد بلکه از حیوانات نیز پست تر است زیرا حیوانات نیز حقوق دارند اما تکلیف ندارند .
برای رشد معنوی انسان ، هم رشد عقلانیت بشر و هم اجرای عدالت و تامین حقوق بشر الزامی است و لذا قرآن از وظایف پیامبران، علاوه بر تهذیب نفس حقوق بشر ، از تعلیم حکمت و اجرای قسط و عدالت نیز نام می برد و پیامبر اکرم (ص) به همین علت ، حکومت اسلامی تشکیل داد.
پیام اصلی او محبت ، صلح ، اخلاق ، توحید و عدالت بود ولی وقتی صاحب زر و زور وتزویر به جنگ او آمدند تا این اصول را حذف کنند ، پیامبر (ص) در دفاع از انسان و اسلام تن به جهاد نیز داد و جهاد و شهادت برای دفاع از صلح و اخلاق و عدالت ، واجب شده است . اخلاق نیز در اسلام در مسیر رشد انسان معنی می دهد و ریاضت های غلط از قبیل صدمه زدن به خود یا دیگران، خود کشی یا قتل دیگران، ظلم پذیری و تحقیر شدن، تعطیل فکر و تلاش و وظایف اجتماعی، تحریم هر گونه لذت زندگی و لبخند، ریاضت های اسلامی نیستند.
چنانچه اباحی گری و لذت پرستی و دنیا پرستی را نیز اسلام، عین حیوانیت و باعث دوری از خدا میداند. اخلاق اسلامی، رعایت تعادل در زندگی، حضور در همه ی صحنه ها بدون دلبستگی به دنیاست. از حیث عقلانیت و نظم و تلاش زندگی، به گونه ای باش که گویی تا ابد در دنیا هستی و از حیث دل نبستن به دنیا و وارستگی و تقوی و عشق به آخرت به گونه ای باش که گویی همین فردا خواهی مرد. اسلام می خواهد که دنیا و آخرت، هر دو را جدی بگیریم و البته دنیا، مزرعه آخرت است ولی هدف، آخرت است.
آخرت خوب با دنیای سراسر ذلت، جهل، تحقیر، ستم، دروغ و خشونت تامین نمیشود و »من لا معاش له لا معاد له « اما دنیا نباید هدف باشد و تراکم زور و تکاثر ثروت نباید هدف گیری شود. باید تولید ثروت و قدرت کرد اما نباید تنها خود استفاده کرد بلکه باید قدرت و ثروت را در راه خدمت به محرومیت و اجرای عدالت و اخلاق و گسترش توحید به کار انداخت. البته گرایشهای نومینالیستی و حسگرایان که ریشه عقلی همه ارزش ها را نفی کرده و اساسا منکر مفاهیم کلی و عقلیاند، حتما قادر به درک این مفاهیم نیستند اما اسلام اساس ارزش ها را نسبی یا قراردادی نمی داند، گرچه تحولات جرئی و فرعی و صوری در باب ارزش ها در شرایط گوناگون را می پذیرد. ارزش های اخلاقی مقولات صرفاً ذهنی و ساختگی نیستند بلکه درک ذهنی ضرورتهائی هستند که در واقعیت خارجی، ریشه عینی و حقیقی دارند و دراس همه ارزش ها، راز اصلی تکامل فرد و جامعه یعنی توحید است. توحید صرفاً یک تئوری ذهنی نیست بلکه لوازم عملی مهمی در ساحت فرد و جامعه دارد. اجرای عدالت اجتماعی، یکی از لوازم توحید است زیرا خدای عادل، راضی به ظلم وتبعیض در جامعه بشری نیست، پس فرد متدین که باید در حوزه رفتار شخصی خود، عادل باشد و به کسی ظلم و خشونت نکند باید به جامعه دینی و حکومت دینی و عدالت اجتماعی نیز بیندیشد. علاوه بر اصلاح خود باید به اصلاح جامعه و امر به معروف ونهی از منکر و به حقوق دیگران و رشد آنان نیز اندیشید. مالکیت شخصی، محترم است اما پول پرستی و اسراف حرام است زیرا باعث ندیده گرفتن حقوق دیگران و نیز فراموش کردن آخرت می شود.
انسانیت انسان در انکار خدا و اخلاق و شریعت آسمانی نیست و عزت انسان در بندگی خداست. بنابراین امانیزم الحادی ، راه به خطا می رود. البته انسان را به نام دین نباید تحقیر کرد. پیامبر اسلام (ص) حرمت یک انسان را از حرمت کعبه، بالاتر دانسته و اهانت و خشونت علیه انسان ها را در حد شرک، خطرناک خوانده است. حتی شکنجه حیوانات را باعث جهنم دانست و قرآن کریم قتل یک انسان را با قتل همه بشریت مساوی و گناه کبیره میداند و سیر کردن گرسنگان، کمک به انسان ها، احسان به همسایگان، محبت به کودکان و زنان، کمک به اسیران، حمایت از بیماران و از پا افتادگان، آموزش علم به جاهلان و هدایت گمراهان را بالاترین عبادات اسلامی می داند.
?
نویسنده :« سردبیر » ساعت 3:52 عصر روز دوشنبه 88 مهر 27