*محمد سعید فخیم جو
مظاهر و صورت تمدن غرب، ظاهری فریبنده و مطلوب دارند. پیشرفت های علمی و تکنولوژی تا به آنجا پیش می روند که هر انسانی را برای دست یابی به آن همچون تشنه ی در جستجوی آب به تکاپو می اندازد. و شاید همین ظاهر فریبنده است که باعث می شود عده ای تنها راه رسیدن به تعالی را عبور از مسیر غرب برای رسیدن به پیشرفت می دانند. غافل از اینکه هر «تمدنی» ریشه در «فرهنگی» دارد که بر آن حاکم است و این فرهنگ نشأت گرفته از نوعی «تفکر» و نگرش به جهان است و چگونگی دیدن و اندیشیدن در مورد هستی (جهان بینی)، هدف و مطلوب را ایجاد می کند.
آنان که اصرار به حرکت در مسیر غرب دارند باید بدانند که این مسیر به مطلوب و مقصود ساخته تفکر غربی ختم می شود. هر چقدر هم که سعی شود ظاهرش را اسلامی و شرعی کنیم، خود را فریب داده ایم. زیرا این دو اندیشه از ریشه با هم در تضادند؛ تمدن و فرهنگی که ناشی از تفکر امانیستی(انسان محوری) است. انسانی که علم را مطلوب خود ساخته، پیشرفت علم در دستان چنین تفکری منتهی به ساخت بمب اتم می شود، سلاحی علیه خود انسان!؟
این مقاله نگاهی بسیار گذرا و اجمالی است به کتاب استراتژی انتظار نوشته اسماعیل شفیعی سروستانی، کتابی که به چگونگی حرکت انقلاب اسلامی از ابتدا تا به امروز و بایدها و نبایدهای پیش روی آن برای نزدیک شدن به هدفش، آنگونه که متناسب با تفکر آن می باشد، می پردازد:
طی چهارصد سال گذشته، جهان شاهد دو انقلاب بزرگ بوده است که یکی سیر تحولی خود را طی کرده و دیگری در گذار از مراتب خود درگیر شرایط و حوادث روزگار می گذراند. انقلاب اول، »انقلاب کبیر فرانسه« بود، که به دنبال نهضت های روشنگری، اصلاح دینی و امانیسم، اروپا را در خود فرو برد. اما انقلاب دوم، »انقلاب اسلامی ایران« است. وجه اشتراک این دو انقلاب و تمایز این دو با سایر دگرگونی های بزرگ در رجوع بنیان گذاران و رهبران آن ها بر یک »نگرش کلی و ویژه« به عالم بود؛ یعنی این دو مبداء تفکری نو و آرمانی جدید را به جهان عرضه کردند.
وجه تمایز تمدن های بزرگ خاستگاه »فرهنگی« آن هاست، دریافتی درباره انسان، جایگاه او، نقش و نحوه حضورش و بالاخره نسبتی که با جهان مادی و خالق هستی پیدا می کند.
به عبارتی سه موضوع اصلی تفکر (همان نگرش کلی نسبت به جهان یا جهان بینی) که نتیجه می دهد فرهنگ را که آن نیز روح حاکم بر تمدن است، با ارتباطی طولی همه وجوه آشکار و پنهان حیات آدمی را در برهه ای خاص از تاریخ می نمایانند.
از همین روست که می توان گفت که غرب سیر تحولی خود را پشت سر گذاشته، چون با بروز همه مایه های نظری خود و بسط آراء اهل نظر در هیأت ادب و فرهنگی فراگیر و بالاخره تمدنی پر سر و صدا به آخرین مرحله از سیر تکوینی خود رسیده و امروزه غرب سعی در به تأخیر انداختن مرگ محتوم خود دارد. و اهل ادب و فرهنگ بعد از چندی مهیای عهدی که مبداء تفکری جدید باشد می شوند تا تمدنی متفاوت را خلق کند.
انقلاب ایران زمانی رخ داد که انقلاب اول، آخرین مرحله حیات خود را پشت سر می نهاد.
جدال و رویایی این دو انقلاب قبل از صحنه ی تمدن و فرهنگ در ساحت »نظر« بود. انقلاب غربی با قطع ارتباط از معنویت و رویکردی مادی به جهان و در نقطه مقابل تفکر انقلاب اسلامی که بنیان آن مبتنی بر دینی آسمانی و رویکردی معنوی به جهان بود.
سیر تحولی انقلاب ایران را می توان در چهر حرکت یا جهار مقطع بررسی کرد:
حرکت اول: سال ها پیش از پیروزی انقلاب بستر و زمینه وقوع آن آماده شده بود. استبداد سلسله پهلوی و سلطه استکبار بر کشور باعث بروز تدریجی نوعی آگاهی در میان مردم بود. وضعیتی که در آن همه خواهان تغییر در وضع موجود و رسیدن به تفکری نو بودند. در این میان نقش جوانان پر رنگ تر از همه بود. وقتی جوانی در خدمت آرمانی بزرگ قرار گیرد همه هم و مقدوراتش را تقدیم آرمان می کند.
سیر صعودی نهضت از همین جا آغاز می شود و طی 15 سال حرکت در بهمن 57 به ثمر نشست.
حرکت دوم: پس از پیروزی انقلاب آرمانی که تا این زمان در دوردست تصور می شد تحقق یافته بود. در چنین وضعیتی جمله مردم متذکر مبانی نظری حرکت نیستند. حرکت دوم بر خلاف تصور سخت تر از حرکت اول است، در حرکت دوم بنا بر ساختن نظامی بر اساس آرمان تحقق یافته (همان مبانی نظری) در میان انبوهی از مشکلات است. در این جا دو مسئله مهم قابل توجه است:
1. فقدان طرح مدون و مورد نیاز برای بنای ساختمان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی کشور مبتنی بر نظام نظری مطلوب.
2. کاهش انرژی و قدرت آرمانخواهی به دلیل تحقق آنچه که طی حرکت اول در آرزوی همه جوانان بود.
به تدریج رابطه آرمان و آرمان خواه دگرگون شد و جماعتی که خود را وقف آرمان کرده بود حال، آرمان را در اختیار آورده بود و خود را طلبکار آن می دید. و این جاست که سیر صعودی حرکت، تبدیل به حرکتی ثابت و حتی رو به افول می شود.
آنچه انقلاب اسلامی آورده بود در وضعی اجمالی و مبهم مانده بود و تا بروز و ظهور تفصیل یافته آن راهی دراز در بیش بود. «تفکری که می بایست مبدل به فرهنگی فراگیر شود و بر شالوده هایش اساس تمدنی دیگرگون شکل یابد» و این کار نیازمند فعالیت و توجه بسیار و زمانی طولانی بود همانگونه که انقلاب اول برای تثبیت خود 200 سال صبوری کرد.
حرکت سوم: وقوع جنگ تحمیلی عامل تحرک جدیدی شد برای خروج از حرکت ثابت و ایجاد آرمانی جدید برای حرکت صعودی. جنگ در سینه جوانان آتش آرمانی دیگر را روشن نمود. جنگ به صورت طبیعی و متأثر از انقلاب اسلامی موجب بروز فضایی شد که عموم مردم به تدریج با فرهنگ انقلاب آشنا شدند.
اما پایان جنگ باب این مدرسه بزرگ را بست و همه دانش آموختگان آن را راهی شهرها ساخت. با انگیزه ای قوی برای بنای شهرهایی هماهنگ با آنچه طی این هشت سال تجربه کرده اند.
حرکت سوم در ایران به «دوران سازندگی» شهرت گرفت و مشخصه بارز آن احساس تند در میان مدیران اجرایی کشور بود. و احساس نیاز به برنامه و طرحی کلان برای سازماندهی تمامی مناسبات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشور که به دلایل مختلف مورد غفلت (هفت غفلت بزرگ در فصل های بعدی کتاب تشریح شده) واقع شد.
در این زمان انقلاب در کشاکش تمنای دو گروه ماند: جمعیتی که میل به ارتقاء آن را تا آخرین مرحله داشتندو جمعیتی که با ترسیم و یژگی ها و برشمردن مواهب عالم غربی (گاه به اسم دین و انقلاب) برای افول آن کوشیدند. و این در حالی است که انقلاب ایران با غرب اختلافی بنیادین در اساس دارد.
اما در این میان کودکان و نوجوانان نسل دوم پا به عرصه می گذارند و سال های اولیه زندگی خود را در مدرسه و روی خط افق سپری می کنند. جایی که نظام آموزشی در تلاش آموخته کردن آنان با انقلاب و جنگ و از سوی دیگر ارائه چهره ای منفور از سال های پیش از انقلاب بود، باران شدیدی از اطلاعات بی هیچ فرصتی برای مطالعه و کندو کاو عمیق در باره اش. غافل از آنکه پس از بهمن 57 انقلاب وجه آرمانی خود را از دست داده است و آنچه برای نسل اول آرمان محسوب می شد حال که تحقق یافته نمی توانست ضرورتاً برای نسل دوم آرمان باشد و نسل جوان به اقتضای سن و طبیعتش در جستجوی آرمانی در دور دست بود.
عدم توانایی در عرضه یک آرمان نو موجب شد تا ناخودآگاه رسیدن به مدینه غربی در هیأت آرمان مطلوب جلوه کند. و غرب که دریافته بود بنیاد گرایی اسلامی بنیاد فرهنگ و تمدنش را نشانه رفته در سه جبهه مدنیت، فرهنگ و تفکر وارد عمل شد. و ما در برخورد با غرب بیشترین هم خود را مصروف لایه میانی (فرهنگ و اخلاق) آن هم در صورت بیرونی و ظاهری آن ساختیم و از دو وجه دیگر غافل شدیم و از همین رو بیشترین تصمیمات متوجه نفی صورت فرهنگ غرب شد(موضوعاتی چون بی حجابی، روابط دختر و پسر و ...) در حالی که همه تلاش مسؤلان اقتصادی و شهرسازی و ... صرف الگوبرداری از تمدن غربی شد.
ما با غرب در جبهه مدنیت رویارو نشدیم بلکه آن را پذیرا شدیم و تلاش کردیم نیل به آنرا مشروعیت داده و حتی در زمره اهداف انبیا و انقلاب اسلامی قلمداد کنیم. و تنها عیب آن را متوجه برخی ابتذالات اخلاقی نظیر مشروبات الکلی و سکس و ... سازیم تا با برطرف شدن این عارضه دیو مسلمان شود. امابه راستی ابتذال، عارض به تمدن غرب بود یا ذاتی آن؟
حرکت چهارم: طی چهار پنج سال اخیر جمعی از طلاب، علما و پژوهشگران بنای مطالعه در مباحث نظری و فلسفی و کلامی غربی را گذارند اما هیهات که این کار با تأخیری 20 ساله شروع شد و صورتی سازمان یافته به خود نگرفت تا تبدیل به طرحی کلان و جامع شود. حرکت چهارم، گام اول از وظیفه بزرگ به تأخیر افتاده است.
گذار از جذابیت تمدن غرب بیش از آنکه نیازمند متشابه شدن به قوم غربی در مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باشد، نیازمند امری متفاوت و آرمانی دیگرگون اما از جنس »انقلاب، شیعه و جنگ« است. که این آرمان گره خورده با مفهوم انتظار(که آرمان ساز است) می باشد. و گرنه مدینه انقلابی بدل به شهری کاملاً فرنگی می شود با تابلوهای رنگین سبحان ا... و الحمد ا... .
?
برگرفته از کتاب استراتژی انتظار، اسماعیل شفیعی سروستانی
مظاهر و صورت تمدن غرب، ظاهری فریبنده و مطلوب دارند. پیشرفت های علمی و تکنولوژی تا به آنجا پیش می روند که هر انسانی را برای دست یابی به آن همچون تشنه ی در جستجوی آب به تکاپو می اندازد. و شاید همین ظاهر فریبنده است که باعث می شود عده ای تنها راه رسیدن به تعالی را عبور از مسیر غرب برای رسیدن به پیشرفت می دانند. غافل از اینکه هر «تمدنی» ریشه در «فرهنگی» دارد که بر آن حاکم است و این فرهنگ نشأت گرفته از نوعی «تفکر» و نگرش به جهان است و چگونگی دیدن و اندیشیدن در مورد هستی (جهان بینی)، هدف و مطلوب را ایجاد می کند.
آنان که اصرار به حرکت در مسیر غرب دارند باید بدانند که این مسیر به مطلوب و مقصود ساخته تفکر غربی ختم می شود. هر چقدر هم که سعی شود ظاهرش را اسلامی و شرعی کنیم، خود را فریب داده ایم. زیرا این دو اندیشه از ریشه با هم در تضادند؛ تمدن و فرهنگی که ناشی از تفکر امانیستی(انسان محوری) است. انسانی که علم را مطلوب خود ساخته، پیشرفت علم در دستان چنین تفکری منتهی به ساخت بمب اتم می شود، سلاحی علیه خود انسان!؟
این مقاله نگاهی بسیار گذرا و اجمالی است به کتاب استراتژی انتظار نوشته اسماعیل شفیعی سروستانی، کتابی که به چگونگی حرکت انقلاب اسلامی از ابتدا تا به امروز و بایدها و نبایدهای پیش روی آن برای نزدیک شدن به هدفش، آنگونه که متناسب با تفکر آن می باشد، می پردازد:
طی چهارصد سال گذشته، جهان شاهد دو انقلاب بزرگ بوده است که یکی سیر تحولی خود را طی کرده و دیگری در گذار از مراتب خود درگیر شرایط و حوادث روزگار می گذراند. انقلاب اول، »انقلاب کبیر فرانسه« بود، که به دنبال نهضت های روشنگری، اصلاح دینی و امانیسم، اروپا را در خود فرو برد. اما انقلاب دوم، »انقلاب اسلامی ایران« است. وجه اشتراک این دو انقلاب و تمایز این دو با سایر دگرگونی های بزرگ در رجوع بنیان گذاران و رهبران آن ها بر یک »نگرش کلی و ویژه« به عالم بود؛ یعنی این دو مبداء تفکری نو و آرمانی جدید را به جهان عرضه کردند.
وجه تمایز تمدن های بزرگ خاستگاه »فرهنگی« آن هاست، دریافتی درباره انسان، جایگاه او، نقش و نحوه حضورش و بالاخره نسبتی که با جهان مادی و خالق هستی پیدا می کند.
به عبارتی سه موضوع اصلی تفکر (همان نگرش کلی نسبت به جهان یا جهان بینی) که نتیجه می دهد فرهنگ را که آن نیز روح حاکم بر تمدن است، با ارتباطی طولی همه وجوه آشکار و پنهان حیات آدمی را در برهه ای خاص از تاریخ می نمایانند.
از همین روست که می توان گفت که غرب سیر تحولی خود را پشت سر گذاشته، چون با بروز همه مایه های نظری خود و بسط آراء اهل نظر در هیأت ادب و فرهنگی فراگیر و بالاخره تمدنی پر سر و صدا به آخرین مرحله از سیر تکوینی خود رسیده و امروزه غرب سعی در به تأخیر انداختن مرگ محتوم خود دارد. و اهل ادب و فرهنگ بعد از چندی مهیای عهدی که مبداء تفکری جدید باشد می شوند تا تمدنی متفاوت را خلق کند.
انقلاب ایران زمانی رخ داد که انقلاب اول، آخرین مرحله حیات خود را پشت سر می نهاد.
جدال و رویایی این دو انقلاب قبل از صحنه ی تمدن و فرهنگ در ساحت »نظر« بود. انقلاب غربی با قطع ارتباط از معنویت و رویکردی مادی به جهان و در نقطه مقابل تفکر انقلاب اسلامی که بنیان آن مبتنی بر دینی آسمانی و رویکردی معنوی به جهان بود.
سیر تحولی انقلاب ایران را می توان در چهر حرکت یا جهار مقطع بررسی کرد:
حرکت اول: سال ها پیش از پیروزی انقلاب بستر و زمینه وقوع آن آماده شده بود. استبداد سلسله پهلوی و سلطه استکبار بر کشور باعث بروز تدریجی نوعی آگاهی در میان مردم بود. وضعیتی که در آن همه خواهان تغییر در وضع موجود و رسیدن به تفکری نو بودند. در این میان نقش جوانان پر رنگ تر از همه بود. وقتی جوانی در خدمت آرمانی بزرگ قرار گیرد همه هم و مقدوراتش را تقدیم آرمان می کند.
سیر صعودی نهضت از همین جا آغاز می شود و طی 15 سال حرکت در بهمن 57 به ثمر نشست.
حرکت دوم: پس از پیروزی انقلاب آرمانی که تا این زمان در دوردست تصور می شد تحقق یافته بود. در چنین وضعیتی جمله مردم متذکر مبانی نظری حرکت نیستند. حرکت دوم بر خلاف تصور سخت تر از حرکت اول است، در حرکت دوم بنا بر ساختن نظامی بر اساس آرمان تحقق یافته (همان مبانی نظری) در میان انبوهی از مشکلات است. در این جا دو مسئله مهم قابل توجه است:
1. فقدان طرح مدون و مورد نیاز برای بنای ساختمان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی کشور مبتنی بر نظام نظری مطلوب.
2. کاهش انرژی و قدرت آرمانخواهی به دلیل تحقق آنچه که طی حرکت اول در آرزوی همه جوانان بود.
به تدریج رابطه آرمان و آرمان خواه دگرگون شد و جماعتی که خود را وقف آرمان کرده بود حال، آرمان را در اختیار آورده بود و خود را طلبکار آن می دید. و این جاست که سیر صعودی حرکت، تبدیل به حرکتی ثابت و حتی رو به افول می شود.
آنچه انقلاب اسلامی آورده بود در وضعی اجمالی و مبهم مانده بود و تا بروز و ظهور تفصیل یافته آن راهی دراز در بیش بود. «تفکری که می بایست مبدل به فرهنگی فراگیر شود و بر شالوده هایش اساس تمدنی دیگرگون شکل یابد» و این کار نیازمند فعالیت و توجه بسیار و زمانی طولانی بود همانگونه که انقلاب اول برای تثبیت خود 200 سال صبوری کرد.
حرکت سوم: وقوع جنگ تحمیلی عامل تحرک جدیدی شد برای خروج از حرکت ثابت و ایجاد آرمانی جدید برای حرکت صعودی. جنگ در سینه جوانان آتش آرمانی دیگر را روشن نمود. جنگ به صورت طبیعی و متأثر از انقلاب اسلامی موجب بروز فضایی شد که عموم مردم به تدریج با فرهنگ انقلاب آشنا شدند.
اما پایان جنگ باب این مدرسه بزرگ را بست و همه دانش آموختگان آن را راهی شهرها ساخت. با انگیزه ای قوی برای بنای شهرهایی هماهنگ با آنچه طی این هشت سال تجربه کرده اند.
حرکت سوم در ایران به «دوران سازندگی» شهرت گرفت و مشخصه بارز آن احساس تند در میان مدیران اجرایی کشور بود. و احساس نیاز به برنامه و طرحی کلان برای سازماندهی تمامی مناسبات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشور که به دلایل مختلف مورد غفلت (هفت غفلت بزرگ در فصل های بعدی کتاب تشریح شده) واقع شد.
در این زمان انقلاب در کشاکش تمنای دو گروه ماند: جمعیتی که میل به ارتقاء آن را تا آخرین مرحله داشتندو جمعیتی که با ترسیم و یژگی ها و برشمردن مواهب عالم غربی (گاه به اسم دین و انقلاب) برای افول آن کوشیدند. و این در حالی است که انقلاب ایران با غرب اختلافی بنیادین در اساس دارد.
اما در این میان کودکان و نوجوانان نسل دوم پا به عرصه می گذارند و سال های اولیه زندگی خود را در مدرسه و روی خط افق سپری می کنند. جایی که نظام آموزشی در تلاش آموخته کردن آنان با انقلاب و جنگ و از سوی دیگر ارائه چهره ای منفور از سال های پیش از انقلاب بود، باران شدیدی از اطلاعات بی هیچ فرصتی برای مطالعه و کندو کاو عمیق در باره اش. غافل از آنکه پس از بهمن 57 انقلاب وجه آرمانی خود را از دست داده است و آنچه برای نسل اول آرمان محسوب می شد حال که تحقق یافته نمی توانست ضرورتاً برای نسل دوم آرمان باشد و نسل جوان به اقتضای سن و طبیعتش در جستجوی آرمانی در دور دست بود.
عدم توانایی در عرضه یک آرمان نو موجب شد تا ناخودآگاه رسیدن به مدینه غربی در هیأت آرمان مطلوب جلوه کند. و غرب که دریافته بود بنیاد گرایی اسلامی بنیاد فرهنگ و تمدنش را نشانه رفته در سه جبهه مدنیت، فرهنگ و تفکر وارد عمل شد. و ما در برخورد با غرب بیشترین هم خود را مصروف لایه میانی (فرهنگ و اخلاق) آن هم در صورت بیرونی و ظاهری آن ساختیم و از دو وجه دیگر غافل شدیم و از همین رو بیشترین تصمیمات متوجه نفی صورت فرهنگ غرب شد(موضوعاتی چون بی حجابی، روابط دختر و پسر و ...) در حالی که همه تلاش مسؤلان اقتصادی و شهرسازی و ... صرف الگوبرداری از تمدن غربی شد.
ما با غرب در جبهه مدنیت رویارو نشدیم بلکه آن را پذیرا شدیم و تلاش کردیم نیل به آنرا مشروعیت داده و حتی در زمره اهداف انبیا و انقلاب اسلامی قلمداد کنیم. و تنها عیب آن را متوجه برخی ابتذالات اخلاقی نظیر مشروبات الکلی و سکس و ... سازیم تا با برطرف شدن این عارضه دیو مسلمان شود. امابه راستی ابتذال، عارض به تمدن غرب بود یا ذاتی آن؟
حرکت چهارم: طی چهار پنج سال اخیر جمعی از طلاب، علما و پژوهشگران بنای مطالعه در مباحث نظری و فلسفی و کلامی غربی را گذارند اما هیهات که این کار با تأخیری 20 ساله شروع شد و صورتی سازمان یافته به خود نگرفت تا تبدیل به طرحی کلان و جامع شود. حرکت چهارم، گام اول از وظیفه بزرگ به تأخیر افتاده است.
گذار از جذابیت تمدن غرب بیش از آنکه نیازمند متشابه شدن به قوم غربی در مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باشد، نیازمند امری متفاوت و آرمانی دیگرگون اما از جنس »انقلاب، شیعه و جنگ« است. که این آرمان گره خورده با مفهوم انتظار(که آرمان ساز است) می باشد. و گرنه مدینه انقلابی بدل به شهری کاملاً فرنگی می شود با تابلوهای رنگین سبحان ا... و الحمد ا... .
?
برگرفته از کتاب استراتژی انتظار، اسماعیل شفیعی سروستانی
نویسنده :« سردبیر » ساعت 3:53 عصر روز دوشنبه 88 مهر 27