*مسعود بهرامی زاده
و خداوند عشق را آفرید؛ البته به همراه خیلی چیزهای دیگر! و از آن جمله خرد و عقل است که جالب است بدانید به همه داده اندکی. به بچه پلنگ دریایی هم. چه برسد به ما! و آنگاه که خداوند به آدمی عقل داد، آدمی از آن بهره ها گرفت و حاصل این بهره گیری را در مستطیل های محجمی قرار داد -که بعد ها به آن »کتاب« گفتند- تا آدمیان بعدِ خودشان را از معلوماتشان محظوظ و بهره ورکنند.
کسانی که یک مقدار سنشان بیشتر است می گویند اولین کتاب را یونانیان نوشته اند. حالا کی به کیه! ما هم می گوییم ایرانیان نوشته اند. جشنی به همین مناسبت برگزار کردند که بعدها به نمایشگاه کتاب معروف شد.
البته در اوایل که این جشن ها بر پا می شد -مثلاً زمان حضرت فردوسی و هم سنگران، فقط اساتید و دانشجویان با ارائه کارت یا گواهی اشتغال به تحصیل و یا فیش وامی که از مکتب خانه میگرفتند میتوانستند وارد شوند، ولی بعدها در زمان سلطان مسعود غزنوی وزیر فرهنگ وقت -یعنی حسنک وزیر- دستور داد این محدودیت برداشته شود و همه اعم از دزدان سرگردنه و دریایی و... را نیز به این نمایشگاه راه دهند تا بلکه در جوار اهل علم خود را در زلال معرفت بشویند و عافیت طلبی را سرلوحه امور کنند.
ولی ای دل غافل! آن عده هم که طریق معرفت یافته بودند قالب
تهی کردند و واترقیدند. و ثمره این تغییر کهن آنکه امروز در
نمایشگاه کتاب فقط کتاب نیست که به نمایش درآمده بلکه عدهای اهل تدبیر(که همانا نوادگان آن دزدان سرگردنهاند که امروزه به دزدان فرهنگی معروفند) در کنار کتاب نمایشگاههای زیادی را به طور محلول بر پا میکنند که از آن جملهاند:
?. انواع مانتوهای کوتاه وکوتاه تر وکوچک وکوچکتر و نازک و نازکتر (البته با ماینکن متحرک).
?. انواع لوازم آرایشی رنگی و سیاه و سفید.
?. انواع جوراب و کیف و کفش زنانه.
و...
یادم میآید مرحوم فردوسی یک شب به خوابم آمد و در حالیکه با دست به محل دائمی نمایشگاه های تهران اشاره میکرد گفت:
صلاح کار کجا و این بیچارهها کجا
ببین ما کجا بودیم و این بینواها کجا
و درحالی که اشک میریخت و بغض گلویش را گرفته بود به فردی که در کنارش بود اشاره کرد و گفت: پسرم جمالزاده تو ادامه بده و مرحوم جمال زاده که گویی در بک گراندش تصویری از ژنو بود گفت:
زکه نالیم که از ماست که بر ماست
اگر حسنک وزیر آن روز آن تصمیم را نمیگرفت امروز حداقل در نمایشگاه کتاب از دیدن حوریان (که خاضعانه بهشت را رها کرده و به همین ارض ادنی قناعت کردهاند) و ملائکی که دائماً دور آنها میگردند کامیاب نمیشدیم.
?
و خداوند عشق را آفرید؛ البته به همراه خیلی چیزهای دیگر! و از آن جمله خرد و عقل است که جالب است بدانید به همه داده اندکی. به بچه پلنگ دریایی هم. چه برسد به ما! و آنگاه که خداوند به آدمی عقل داد، آدمی از آن بهره ها گرفت و حاصل این بهره گیری را در مستطیل های محجمی قرار داد -که بعد ها به آن »کتاب« گفتند- تا آدمیان بعدِ خودشان را از معلوماتشان محظوظ و بهره ورکنند.
کسانی که یک مقدار سنشان بیشتر است می گویند اولین کتاب را یونانیان نوشته اند. حالا کی به کیه! ما هم می گوییم ایرانیان نوشته اند. جشنی به همین مناسبت برگزار کردند که بعدها به نمایشگاه کتاب معروف شد.
البته در اوایل که این جشن ها بر پا می شد -مثلاً زمان حضرت فردوسی و هم سنگران، فقط اساتید و دانشجویان با ارائه کارت یا گواهی اشتغال به تحصیل و یا فیش وامی که از مکتب خانه میگرفتند میتوانستند وارد شوند، ولی بعدها در زمان سلطان مسعود غزنوی وزیر فرهنگ وقت -یعنی حسنک وزیر- دستور داد این محدودیت برداشته شود و همه اعم از دزدان سرگردنه و دریایی و... را نیز به این نمایشگاه راه دهند تا بلکه در جوار اهل علم خود را در زلال معرفت بشویند و عافیت طلبی را سرلوحه امور کنند.
ولی ای دل غافل! آن عده هم که طریق معرفت یافته بودند قالب
تهی کردند و واترقیدند. و ثمره این تغییر کهن آنکه امروز در
نمایشگاه کتاب فقط کتاب نیست که به نمایش درآمده بلکه عدهای اهل تدبیر(که همانا نوادگان آن دزدان سرگردنهاند که امروزه به دزدان فرهنگی معروفند) در کنار کتاب نمایشگاههای زیادی را به طور محلول بر پا میکنند که از آن جملهاند:
?. انواع مانتوهای کوتاه وکوتاه تر وکوچک وکوچکتر و نازک و نازکتر (البته با ماینکن متحرک).
?. انواع لوازم آرایشی رنگی و سیاه و سفید.
?. انواع جوراب و کیف و کفش زنانه.
و...
یادم میآید مرحوم فردوسی یک شب به خوابم آمد و در حالیکه با دست به محل دائمی نمایشگاه های تهران اشاره میکرد گفت:
صلاح کار کجا و این بیچارهها کجا
ببین ما کجا بودیم و این بینواها کجا
و درحالی که اشک میریخت و بغض گلویش را گرفته بود به فردی که در کنارش بود اشاره کرد و گفت: پسرم جمالزاده تو ادامه بده و مرحوم جمال زاده که گویی در بک گراندش تصویری از ژنو بود گفت:
زکه نالیم که از ماست که بر ماست
اگر حسنک وزیر آن روز آن تصمیم را نمیگرفت امروز حداقل در نمایشگاه کتاب از دیدن حوریان (که خاضعانه بهشت را رها کرده و به همین ارض ادنی قناعت کردهاند) و ملائکی که دائماً دور آنها میگردند کامیاب نمیشدیم.
?
نویسنده :« سردبیر » ساعت 4:0 عصر روز دوشنبه 88 مهر 27