سفارش تبلیغ
صبا ویژن


احیای تمدن اسلامی - .: ماهنامه دانشجویی حضور :.


*دکتر رحیم پور ازغدی

تمدن ها در طول تاریخ، هیچ کدام در عرض یکی دو دهه یا نیم قرن یا حتی یک قرن به وجود نیامدند. علاوه بر ذخیره های تاریخی که داشتند. شاید دو سه قرن طول کشیده تا اینها شکل گرفتند. شاید سریع ترین تولد یک تمدن را بتوان تمدن صدر اسلام دانست. به گفته بعضی از مستشرقان سرعت تکوین و گسترش آن، تقریباً با فتوحات نظامی مسلمانان هماهنگ بود. یعنی بسیار سریع، ظرف پنجاه سال پایه های نظامی و سیاسی آن بنا نهاده شد و ظرف دو سه قرن یک تمدن عظیم به وجود آمد که قطب و مرکز اصلی علم قدرت و ثروت در دنیا شد و قطب های امپراتوری روم و ایران را منهدم کرد. البته به آن تمدن هم انتقاداتی وارد است. در هر صورت باید به این نکته توجه کرد که واحد زمان در تمدن سازی و تولید علم کمتر از یک دهه نیست.  نه به این معنی که پس تا ده سال دیگر بی کار بنشینیم، نه، اگر همین ده سال منظم کار بکنید، بعد از هر دهه ای ممکن است که بعضی از این گل ها شکوفه بدهند.


من فقط چند سؤال مطرح می کنم و خواهش می کنم که اگر دوستان آن را مفید می دانند راجع به این چهار سؤال بیندیشند. اولین سؤال این است که تمدن حاکم بر دنیای فعلی، دینی است یا غیر دینی؟ یعنی راجع به تمدن حاکمی که الان از آن تعبیر به تمدن غرب می کنند، بحث و گفت وگو شود. پیشنهاد می کنم در بعضی از کمیسیون ها یا کارگاه های آموزشی، این موضوع و مسئله بحث شود من اگر اجمالا بخواهم به این سؤال پاسخ بدهم، این است که این تمدن، بنیان های مسیحی و دینی دارد، حتی سوابق اسلامی هم دارد. خالصاً غیردینی نیست و من معتقدم هیچ امر انسانی تاریخی اجتماعی نداریم که خالصاً و صددرصد غیردینی باشد. بنابراین نمی توان گفت که این تمدن صددرصد غیردینی است. اما در عین حال نمی توان گفت که این تمدن آن طوری که مدنظر ماست، دینی است. لااقل به طور تئوریک صریحاً می گویند که شاخصه های اصلی این تمدن، دنیا محوری و سکولاریسم است. به چه معنا غیردینی است؟ به این معنا که در حوزه نظر، دین را منبع معرفت و معرفت بخش نمی دانند و در حوزه عمل و مدیریت اجتماعی هم، دین را منبع مشروعیت و حتی حاکمیت نمی دانند. ما فکر می کنیم آن جامعه و تمدنی، دینی است که دین را در حوزه نظر، منبع معرفت و در حوزه مدیریت اجتماعی، منبع مشروعیت و حق حاکمیت بداند. اگرچه معتقدم که تمدن فعلی غرب، صددرصد غیردینی و ضددینی نیست اما در عین حال، به این معنا که گفتیم دینی نیست. چون در این تمدن، دین فعلا شبیه یک سلیقه شخصی است مثل رنگ لباس و انتخاب شغل و امثال آن است. یعنی مخصوص به حریم فرد و در عرض سایر سرگرمی ها و علایق فردی است.  در حوزه نظر می گویند که علم ذاتاً سکولار است.  در غرب و در اروپا، وقتی می گفتند علمی، منظورشان سکولار بوده است. علمی دیدن جامعه و اقتصاد و همه چیز به مفهوم غیرمسیحی دیدن و سکولار دیدن آن بود. لذا در غرب، علوم انسانی و علوم اجتماعی نمی توانست پسوند دینی داشته باشد. این اتفاقی است که در غرب روی داده است. علوم اجتماعی و انسانی سکولار، یعنی علوم اجتماعی و انسانی که بر مبنای انسان شناسی غیردینی بنا شده اند.  منظورشان از علمی هم به خصوص تجربه محوری بود که بنیاد نظری تجربه محوری در اواخر قرن بیست و الان در خود غرب هم زیر سؤال است. یک دوره ای در قرن هفده و هجده میلادی، صحبت از تأویل گزاره های مسیحی شد. یک دوره ای، صحبت از تکذیب و رد کامل گزاره های دینی شد، در دو دوره ای دیگر صحبت از این شد که گزاره های دینی، بی معنی هستند و اصلا پوچ بودن مقدم بر غلط بودن است، اینها اصلا معنی ندارند که تا ما بگوییم درست هستند یا غلط و در دوره های اخیر، که الان بیشتر مطرح است، این است که گزاره های دینی اگرچه درست است که حجت و معرفت بخش نیستند ولی اعتقاد به گزاره های دینی می توانند یک مفهوم اجتماعی یا کارکرد اجتماعی داشته باشند. می توانند الهام بخش علم باشند، فواید فردی و اجتماعی داشته باشند، بدون اینکه خود گزاره های دینی، این حقانیت را داشته باشند. اینها سه چهار مرحله ای بوده است که راجع به دین و گزاره های دینی و نسبتش با علم و معرفت در غرب طی شده است و الان حداکثر امتیازی که به این می دهند، این است که این ممکن است الهام بخش گزاره های علمی باشد نه بیشتر. مثل نظریه جزء لایتجزی که یک گزاره فلسفی و حکمی و به نظر آقایان غیرعلمی بود. همان نظریه اتمیزم که در قرن 18 و 19 الهام بخش شد و با الهام از آن در فیزیک و شیمی، نظریات تجربی علمی درآمد مثل نظریه جنبش گازها و از این قبیل، ولی نهایتاً در حوزه معرفت، علم را ذاتاً سکولار دانستن و علمی بودن به مفهوم غیردینی بودن ترجمه شد، اما در فرهنگ اسلام چنین تضادی وجود ندارد. در حوزه جامعه سازی و عمل و تمدن سازی هم به این جنبه رسیدند که مدیریت و حکومت ذاتاً سکولار است و اصلا امکان دینی شدن و دینی بودن ندارد. یعنی حکومت از نظر آنها، دینی و غیردینی ندارد. بنابراین معنای جامعه دینی و حکومت دینی زیر سؤال رفت. نه غربی به مفهوم تاریخی و نژادی و نه غربی به مفهوم فرهنگی. بسیاری از آنچه که از غرب آمده است، غربی به این معنا که در غرب تولید شده باشد و محصول غرب باشد، نیست.  علوم اجتماعی و انسانی سکولار، یعنی علوم اجتماعی و انسانی که بر مبنای انسان شناسی غیردینی بنا شده اند.
در دوره ای گفتند که اینها، علم محض است و علوم اجتماعی به شریعت جدید تبدیل شدند و جایگزین شریعت، احکام، اخلاق و حقوق شدند و همه چیز به این صورت تفسیر و غیردینی شد. ولی در فرهنگ اسلامی ما، این دو مشکل را نداریم. در فرهنگ اسلامی نه علم، ذاتاً سکولار است و نه حکومت و مدیریت. در حوزه نظر و عمل. ما به عقل و تجربه احترام می گذاریم و وقتی که می گوییم علمی را اسلامی و دینی بکنیم یا زمانی که صحبت از اسلامی کردن مدیریت، دولت و حکومت می شود، منظورمان این است که اسلامی کردن به معنای تعطیل عقل یا تعطیل تجربه بشری نیست. اسلامی سازی به معنای غیرعلمی، غیرعقلانی شدن و غیرتجربی شدن نیست. برخلاف غرب، که دینی بودن در نقطه مقابل علمی بودن یا عقلی بودن یا تجربی بودن بود، اینها فایده گرا بودند. در فرهنگ اسلامی، دینی بودن شامل عقلی بودن، علمی بودن، تجربی بودن و فایده مند بودن است. منتها عقل و تجربه بشری هم در مسیر اهداف و ارزش های اسلامی قرار می گیرد.
سؤال دیگر این است که آیا هرچه که از غرب آمده است، غربی است؟ جواب من، منفی است.  نه غربی به مفهوم تاریخی و نژادی و نه غربی به مفهوم فرهنگی. بسیاری از آنچه که از غرب آمده است، غربی به این معنا که در غرب تولید شده باشد و محصول غرب باشد، نیست. بسیاری از اینها ریشه اسلامی و شرقی دارد. شما تاریخ تمدن اسلام و غرب و مراودات اینها را در چند قرن گذشته تا قبل از دو سه قرن اخیر، خصوصاً تا قرن 16 میلادی ملاحظه بفرمایید تا حرف بنده را تصدیق نمایید. به مفهوم فرهنگی هم من معتقد نیستم هرچه که از غرب آمده است، غیردینی و سکولار است. ما باید با ملاک های دینی که شامل عقل و نقل است تفکیک بکنیم آنچه که از غرب یا شرق می آید به چه معنا، دینی و به چه معنا غیردینی است. شاید بسیاری از آنچه که از غرب یا شرق آمده با دین منافات نداشته باشد، یعنی نمی توان به آن غربی به معنای سکولار گفت.
سؤال بعدی این است که تمدن غربی به چه معنا دینی است یا به طور خاص، اسلامی است؟ دینی و اسلامی بودن تمدن یا علوم، در درجه اول به مبادی معرفتی آنها مربوط است، دوم به غایات علمی یا هدفی که از آنها تعقیب می شود، مربوط می شود. سوم به ارزش های حاکم بر آن تمدن چه ارزش های اخلاقی و چه ارزش های رفتاری و حقوقی. در این محورهاست که تفاوت تمدن ها مشخص می شود.
?



نویسنده :« سردبیر » ساعت 10:49 صبح روز پنج شنبه 88 دی 3
نظرات شما ()