*سید حسین تقیان
مروری بر تاریخ معاصر ایران و مراجعه به حافظهی تاریخی دانشگاههای کشور، این موضوع را روشن میکند که نظام طاغوتی رضا شاهی و اربابان انگلیسی آن برای خارج کردن روحانیون و تفکر اسلامی از عرصهی آموزشی و همچنین گسترش تفکر مدرن درکشور، دست به تاسیس دانشگاه در کشور زدند.
دانشگاه اگرچه از ابتدا دارای ماهیتی ضددین بود، اما حقیقت آن است که جنبش دانشجویی ایران، طی سالهای نقشآفرینی دانشگاه در کشور، حرکتی پیوسته به سمت خدا داشته است. این حرکت هر چند که در اغلب موارد با سیطرهی تفکر دینی در دانشگاه همراه نیست اما این عدم سیطره نیز زمینهای برای گسترش تفکر اصیل دینی در دانشگاه بوده است. زیرا نمایان شدن ناکارآمدی تفکر غیراصیل دینی در ارائهی آرمان و عدم توانایی پاسخگویی به نیازهای دانشجویان، جنبش دانشجویی را به شناخت کاملتر حقیقت و ایدئولوژی صحیح رهنمون کرده است.
یکی از ویژگی های جوان دانشجو به دلایل شرایطی که در آن به سر می برد و به خصوص به علت ویژگی های دوره جوانی، عنصر »آرمان خواهی« و »ایدهآلطلبی« است. این آرمان خواهی ریشه در نگاه او به جهان (جهانبینی) داشته و آنچه نمایانگر آرمانخواهی قشر دانشجوست، اعتراض او به وضع موجود و تمایل او برای رسیدن به وضع متعالی و آرمانشهر میباشد.
حرکت دانشجویی طی سالهای 1313-1320 در غالب ستیز کامل با دین شروع میشود. در این دوره اکثر دانشجویان از قشر مرفه و متمول جامعه هستند. پس از این دوره و با گسترش حضور اقشار مختلف در دانشگاه و به خصوص با حضور قشر پاییندست اقتصادی جامعه در دانشگاه، تفکرات عدالتخواهانه به خصوص در غالب تفکرات چپ در دانشگاه گسترش می یابد.
سالهای 1320-1332 شاهد حضور سه طیف فکری مختلف در دانشگاه هستیم که هر کدام از آنها به مطالبات آرمانخواهانهی قشر دانشجو به گونه ای خاص پاسخ میدهند. این گروه ها عبارتند از
1. گرایش چپ و حزب توده که تفکرات مارکسیستی را هدایت می کند و شعارهای رادیکال عدالت خواهانه را پیگیری میکند .
2. گرایش ملی و ناسیونالیستی لیبرال که وابسته به جبهه ملی است ودر نهضت ملی شدن نفت ظهور پیدا می کند و همراه گروههای مذهبی در این نهضت ایفای نقش میکند. هر چند که غایت و هدف این سکولاریته بوده است اما برای مبارزه با حزب توده و همچنین برای کسب پایگاه مردمی همسو با گرایشات اسلامی عمل میکند.
3. گرایش اسلامی که هرچند دارای پایه های اصیل اسلامی نیست و ایدئولوگهای آن روشنفکراندینی مانند مهندس بازرگان و عزت الله سحابی هستند، برای مبارزه با بهاییت و تبلیغات الحادی مارکسیست ها وارد میدان میشود .
این دوره را دورهی آغازین حرکت جنبش دانشجویی به سمت فطرت و خدا مینامیم. زیرا این نخستین بار است که در فضای ضد دین دانشگاه آن روز یک تشکل با نام دین شکل می گیرد. با تمام این تفاصیل، تفکر غالب در دانشگاه در این عصر و تا سال 1355 مارکسیسم است که با شعار فضیلتطلبانهی عدالتخواهی و زندگی اجتماعی عادلانه، اکثر جوامع را به خود جذب کرده بود.
سال 1332 سال اتفاقات بزرگ در کشور است. این اتفاقات تاثیرات بسیاری بر جنبش دانشجویی گذاشت. پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 و در نتیجهی شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت که موجب آشکار شدن وابستگی سران حزب توده و وادادگی سران جبهه ملی در برابر استعمار شد، جنبش دانشجویی وارد یک دوره افول می شود. دلیل دیگر شکلگیری این دوران افول، ضعف تئوریک و نداشتن ایدئولوژی است که حتی فدا شدن در راه هدف را تقدس بخشد.
این در حالی است که ما شاهد حرکت بزرگ ضد استعماری و استکبار ستیز دانشجویان در روز 16 هستیم و شهادت آن سه آرمانخواه ظلم ستیز را از یاد نمیبریم.
سال های 1332- 1341 سالهای افول جنبش دانشجویی است. این افول سبب حرکت بیشتر جنبش دانشجویی به سمت فطرت خداجوی خود میشود. زیرا اولا سرخوردگی از تفکرات ضددینی در میان دانشجویان گسترش یافته است؛ ثانیا آنچه شعلهی حرکت وسیعتر جنبش دانشجویی را به صورت آرمانخواه و رادیکال، برای بار دیگر روشن میکند، حرکت بنیادین دینی به رهبری حضرت امام روح ا... است.
در سالهای 1341-1350 در روزهایی که سران حزب توده و جبهه ملی سکوت اختیار کرده اند، امام تنها کسی است که در برابر طرحهایی که برای به استثمار و سلطهکشیدن کشورمان مطرح میشود میایستد و بدون هیچ رعب و وحشتی اصول حکومت را زیر سوال میبرد. حرکت آرمانخواهانهی امام با برخورد رژیم طاغوت همراه میشود و این موضوع سبب میشود تا قیام 15خرداد شکل بگیرد.
در بررسی جنبش دانشجویی ایران میبینیم هر جا که دانشجو نتوانست هدف را درست ببیند، به دلیل نداشتن یک ایدئولوژی صحیح و درک درست نسبت به راه درست بوده است. این مشکل در این دوره نیز نمایان است. به گونهای که هر چند حرکت دینمدارانهی مردم، جنبش دانشجویی را بیشتر وارد مسیر فطرت کرده است، اما خروجی حرکتهای دانشجویی در گسترش حرکات رادیکال مسلحانه است که توسط گروههای مارکسیستی هدایت میشود .
این دوره، سر آغاز حضور پر رنگتر روحانیت شیعه در میان دانشجویان است که نتیجهی آن معرفی اسلام اصیل و اسلام فقاهتی به جامعهی دانشجویی است. این حضور که در غالب مستقیم و غیر مستقیم از طریق کتب، سخنرانی و . . . انجام میشد، زمینه ساز است برای دورهای که تفکر اسلامی در دانشگاه غالب می شود .
آنچه تا کنون بررسی شد، رشد روز افزون تفکر اسلامی در جنبش دانشجویی است. در دانشگاهی که ساخته شد تا اسلام را حذف کند. حال به بررسی دورهای می پردازیم که تمامی ایدئولوژیها حتی تفکر مارکسیستی نیز جایگاه خود به عنوان تفکر حاکم بر دانشگاه را به تفکر اسلامی میدهد.
سالهای نیمهی اول دههی پنجاه، زمانی است که طیف نیروهای مذهبی به صورت یک وزنهی سنگین در میان جنبش دانشجویی در میآید و با حضور چهره های معروف مبارزاتی مانند شهید بهشتی شهید مطهری، رهبرمعظم انقلاب و . . . بنیهی ایدئولوژیک دانشجویان افزایش می یابد. و با نابودی برخی از گروهکهای مارکسیستی (توسط رژیم) که در طیف مبارزان مسلح بودند و از سویی دیگر اعلام موضع رسمی سازمان مجاهدین مبنی بر تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم، عواملی دیگر در تشدید تفکر دینی در دانشکاه است .
در سالهای 1356 و 1357 است که جنبش دانشجویی مانند رودخانهای به دریای خروشان مردم کشور در مبارزات انقلابی پیوسته و تأثیر بسیاری در پیروزی انقلاب میگذارد. سالهای آغازین انقلاب شاهد حضور دانشجویان در عرصههای مختلف اجتماعی هستیم. جنبش دانشجویی پس از پیروزی انقلاب اسلامی همراه با شعارهای عدالتخواهانه و استعمارستیزانهی انقلاب است. تا جایی که اصلیترین وقایع اوایل انقلاب به دست دانشجویان مدافع تفکر امام شکل میگیرد و بر تمامیت کشور تأثیر میگذارد.
هرچند که گفتمان غالب در جنبش دانشجویی بین سالهای 1355 تا 1375 گفتمان اسلامی است، اما باز هم ضعف بزرگی که در جنبش دانشجویی مشاهده میشود، ضعف ایدئولوژیک است. زیرا اسلامی که در این دوره جنبش دانشجویی برآن تاکید دارد به دلیل ضرورتهای مبارزاتی و ضعف شناخت، رنگ و بوی چپ آغشته به تفکرات سوسیالیستی- مارکیسستی دارد. اما این جنبش در طول این حرکت دچار رکود و افول میشود و در نتیجه زمینه را برای ورود تفکر مقابل و مخالف یعنی تفکر لیبرال آماده میکند. دلایل رکودی که از این پس بر جنبش دانشجویی سایه میافکند را میتوان اینگونه برشمرد:
1. ضعف ایدئولوژیک جنبش دانشجویی و عدم آگاهی کافی از اسلام اصیل که سبب شده به اسلام چپ معتقد شوند و در نتیجه دچار یک شکست بزرگ میشود وآن فروریختن شوروی و تفکرات مارکسیستی دربرابر لیبرالیستی است.
2. عدم پاسخگویی این تفکربه نیازهای جامعه، جنبش را به سوی یافتن راهی بهتر و صحیحتر میکشاند. بدین ترتیب جنبش دانشجویی پس از سال 75 و به خصوص در سال 76 وارد یک فضای فکری جدید میشود که گتمان قالب آن تفکر لیبرال است.
چرایی قالب شدن تفکر لیبرال در دانشگاه پس از سال 1375 را میتوان اینگونه بیان کرد
1. پس از انقلاب و با اجرای انقلاب فرهنگی در دانشگاه، شاهد تغییرات اساسی در سیستم آموزشی دانشگاه نیستیم. تنها اضافه شدن برخی از دروس عمومی به واحدها قادر نبود تا دانشگاه را از ان موجودیت سکولاریزهکنندهی خود خارج کند. در نتیجه ضعف در شناخت اسلام یعنی دین اصیل مشکل همیشگی دانشجویان در دانشگاه باقی ماند.
2. با رخنهی برخی عناصر نفوذی درشورای انقلاب فرهنگی و زمینهسازی آنها برای حضور برخی از اساتید لیبرال د ردانشگاهها کلاسهای دانشگاهها جایگاه تبلیغ لیبرالیسم شد.
3. آنچه قبل از این در میان جنبش دانشجویی قالب بود تفکرچپ(مارکسیستی)، چه اسلام چپ و یا خود مارکسیسم از سال 1322 تا 1375 است، که ریشههای این تفکر درسطح جهانی در برابر تفکر لیبرال شکست خورده و این موجب سرخوردگی دانشجویان از تفکر چپ شد.
4. اجرای طرحهای اقتصادی شبه لیبرال در کشور توسط دولتهای پس از جنگ موجب گسترش ظرفیت پذیرش تفکر لیبرال درجامعه شده بود.
مجموعهی عوامل بالا و علیالخصوص عدم شناخت صحیح دانشجویان از دین اسلام سبب شد که تفکر لیبرال بتواند چند سال به عنوان تفکر قالب درجنبش دانشجویی جولان دهد. نتایج غلبهی تفکرلیبرال در دانشگاه در سالهای بعد (1375 تا 1380) اینگونه ظاهر میشود:
چون تفکر لیبرال ذاتا محافظه کار بوده و آرمانساز نیست و شعارهای شاخص آرمانی جنبش دانشجویی مانند عدالت در آن جایی ندارد و از سویی دیگر حرکت سریع لیبرالها درگسترش تفکرات ضددین و ضدجمهوری اسلامی موجب شد تا این موج خیلی سریع به ساحل مرگ برسد.
تفکرات جدیدی که در قالب تفکرات لیبرال در جنبش دانشجویی جولان میدهد، با بسیاری از آرمانهای گذشتهی این جنبش در تضاد است. از آن جمله میتوان به حمایت از اقتصاد خصوصی و سرمایهداری در برابر اقتصاد تعاونی و دولتی که برای اجرای عدالت پیشنهاد میشد اشاره کرد (البته بحث در مورد اینکه کدام شیوهی اقتصادی درست است، از هدف این نوشتار خارج بوده و نگارنده صرفا به بررسی تاریخی جنبش دانشجویی پرداخته است). متأسفانه بخشی از جنبش در این سالها به عنوان اپوزسیون نظام عمل میکردند. در حالی که جنبش دانشجویی تا قبل از آن حامی نظام بود.
این عوامل سبب شد که انجمن اسلامی دفتر تحکیم که لیدر جنبش دانشجویی بعد از انقلاب بود، وارد عرصه انشعاب و انشقاق شود و در سال 79 برای اولین بار به 2 طیف علامه و شیراز تقسیم شد. طیف علامه دارای مواضع شدیدتری نسبت به نظام اسلامی بوده و مبانی آنرا زیر سوال میبرد. امروز طیف علامه نیز به سه دستهی سنتی، مدرن و دموکراسیخواه تقسیم شده است.
فروپاشی تئوریک دفتر تحکیم، سبب تشکیل گروههای دانشجویی دیگر مانند انجمنهای اسلامی مستقل شد و جایگاه را برای قدرت گرفتن سایر تشکلات دانشجویی باز کرد. به صورتیکه قبل از این دوره، تحلیل جنبش دانشجویی با تحلیل تحولات دفتر تحکیم صورت میگرفت ولی امروز تحکیم، آنچنان لاغر شده است که دیگر نمیتوان آن رابه عنوان رهبر جنبش دانشجویی شناخت.
آنچه بیشتر از این انشعابات و قدرت گرفتن و افول کردن قابل توجه است، گسترش تفکر اسلامی در میان دانشجویان و نزدیک شدن هر چه بیشتر به اسلام اصیل و اسلام فقاهتی در پس تحولات این دوره است. از آنجا که اسلام چپ، دیگر پاسخگوی نیاز جامعهی دانشجویی به آرمان نبود و از سویی دیگر تفکر لیبرال نیز قدرت لازم جهت آرمان سازی برای این جامعه و تفکر قالب شدن را ندارد، تفکری در جنبش دانشجویی روبه رشد است و شروع به گسترش پایگاههای خود نموده که راه حل مشکلات جامعه را در بازگشت کامل به سوی خدا و پیروی کامل از اسلام میداند و مدعی است که اسلام برای تمام نیازهای وجودی انسان برنامه و راهکار دارد و وظیفهی ما در این زمینه کشف این راهکارها از مسیر صحیح آن است. این تفکر با وارد شدن به مسائل جزئیتر مثل »چیستی علم«، »مبانی توسعه« و »پیشرفت« خواستار تولید علم دینی شده و معتقد است که باید »مدل ایرانی- اسلامی پیشرفت« با تمام جزئیات آن تدوین و اجرا شود و این راه رسیدن ما به اوج است نه پیروی از نسخه های لیبرالی و مارکسیستی هر چند که اسلامیزه شده باشد.
جنبش دانشجویی امروز دارای دینیترین وجه درطول تاریخ خود میباشد. این جنبش مسیرخود به سوی خدا رادر طی 73 سال از آغاز پایگذاردن به عرصهی وجود با تحمل سختیهای بسیار پیش برده است. حقیقت این است که جنبش دانشجویی در ایران، جنبشی به سوی خدا بوده و هست. زیرا صفت ذات این جنبش »آرمانخواهی« است و آرمان حقیقی تنها »او« ست. و هیچ آرمانی نمیتواند باقی بماند مگر به عنصری باقی وابسته باشد.