درنگی بر جریانهای شبهعرفانی معاصر
1
جنگ هفتاد و دوملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند
هم به حکم سنت های جاری در عالم و هم به تأیید مستندات تاریخی، هرجا که نور حقیقتی جلوه گر بوده، سایه هایی نیز وجود داشته اند؛ که وجود سایه به دلیل وجود مانعی در برابر نور می باشد . . . و این تمام ماجرایی ست که می خواهم برایت بگویم.
بسیار پیش آمده که برای خریدن یک محصول خاص به بازار رفته باشیم و بازار را اما مملو از محصولات مشابه بیابیم. در این صورت ادامهی داستان بسیار واضح است. آنقدربازاررامیگردیم و آن قدر در برابر اصرار و تعارفات و تبلیغات فروشندگانِ چرب زبان مقاومت می کنیم تا جنس اصلی را پیدا کنیم. و آن وقت است که جنس ناب را حتی به بالاترین بهای ممکن خریداری می نماییم. و همه ی ما البته خوب می دانیم که هر جنسی، بهایی درخور دارد.
گرایش به مسائل معنوی و فرامادی، از اصیلترین و انکارناپذیرترین گرایش های فطری آدمی است. چه اینکه انسان حداقل در زیر فشار مشکلاتِ همیشهی روزگار، به دنبال راهی برای رسیدن به آرامش می گردد؛ که هرقدر مشکل بزرگتر باشد، فشار روحی بیشتر است؛ و هرقدر فشار روحی بیشتر باشد، احساس نیاز به «پناهگاهی معنوی» بیشتر خواهد بود. یکی از اموری هم که در جهت رسیدن به این پناهگاه معنوی مورد توجه است، مسائل عرفانی می باشد.
اگرچه دههی اخیر شاهد به وجودآمدن جریان های متنوع و مختلفی با داعیهی معنویت و عرفان بوده است، اما به طور کلی می توان 2 رویکرد را در دسته بندی این جریان ها در نظر گرفت:
1. رویکرد معنوی به دلیل سرخوردگی از نظام های عقلانی و معناستیز عالم مدرن
2. رویکرد معنوی و شبهعرفانی ناشی از تنبلی در واجبات شرعی و فرار از قیود دینی
شرح این قصهی پرغصه کاری است بس دردناک اما نه چندان سخت که در ادامه خواهد آمد.
2
دانهی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه
هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟!
سال های پایانی دورانی که به «قرون وسطی» معروف است، آغاز شورش مردمانی بود که سالهای سال در زیر چنگال خشن کلیسای کاتولیک زندگی می کردند. چراکه ارباب کلیسا، سالها ارادهی خود را به نام «دین» و برمبنای روح یهودی زدهی کتاب مقدس (که هیچ گاه وحیانی نبوده است)، بر سرنوشت مردم حاکم کرده بود. از شعلهی اعتراضات به این وضعیت، آرام آرام آتشی فراگیر به وجود آمد که منجر به بروز مدرنیته شد.
مدرنیته با سرپیچی از ساحت معنوی عالم تلازم دارد و در واقع در مدرنیته این انسان است که بر مقدرات دنیا حاکم شده و در جایگاه «مالک الرقاب»ی عالم، ارادهی خویش را مبنای هر امری قرار می دهد؛ که در مدرنیته، جای خدا و انسان عوض شده است.
در واقع انسان مدرن، سلطنت موهوم خویش را بر پایهی سلطهی عقل خودبنیاد منقطع از وحی بنا نموده است. و این دو معنا دارد: یکی اصالت یافتن نفس امارهی انسان به عنوان ارادهی حاکم بر عالم، و دیگری اصالت یافتن قیاس و شناخت های تجربی به عنوان معرفت حقیقی.
این وضعیت با سرعتی غیرقابل تصور، نگاه ها را از آسمان به زمین محدود ساخت. تا آنجا که حتی مقولات دینی را هم به زور، تفسیری مادی کرده و از حقیقت قدسی خود خالی نمودند. و انسان مدرن، این عقبگرد بزرگ را البته در پشت نقاب دستاوردهای تکنولوژیک پنهان ساخت و گرایش های روحانی خود را در لابه لای پیچ ومهرههای ماشینیزم عالم مدرن سرکوب نمود.
نتیجه ی این روند البته نتیجهای جز بحران معنویت نبود. نیازها و گرایش های سرکوب شدهی انسان مدرن، اگرچه در قامت عرفان پست مدرن آشکار شد، اما مشکل اصلی همچنان باقی بود.
حقیقت آن است که مشکل اصلی انسان در جدایی و به فراموشی سپردن مبدأ خویش بود و نه چیز دیگر. مشکل اصلی او، دورماندن از ساحت وحی و تعالیم دینی بود. اما آدمی وقتی که درد خود را درنیابد، به جای داروی شفابخش، به سراغ مخدر می رود. اینجاست که می بینیم انسان مدرن برای تسکین دردهای ناشی از چنگال خشن مدرنیته به سراغ عرفانهای باستانی و بودیسم و هندوئیسم و سرخ پوستی و تعالیمی مثل «یوگا» و «ذن» می رود. یعنی از چالهی عقلگرایی افراطی (راسیونالیزم) به چاه طبیعتگرایی افراطی (ناتورالیزم) می افتد. و در صورت امروزیتر می بینیم که قدم در کورهراه «شیطان پرستی» و «کابالیزم» و تکنیک های جدید(!) «مدیتیشن» و «ریلکسیشن» گذاشته است. و این طبلی است که امروز تمامیت عالم مدرن بر آن می کوبد. از سوپراستارهای سینمایی و ورزشی گرفته تا سیاست مداران و نخبگان دانشگاهی.
واقعیت، همان است که در سراسر تاریخ به چشم می خورد: انتهای جاده ی افراط، سقوط در درهی تفریط است. در واقع انتخاب «عرفان منهای شریعت» توسط انسان مدرن همان قدر شتاب زده بود که انتخاب «مدرنیته» توسط انسان عصر موسوم به روشنگری.
القصه، تحفههای معنویت پستمدرن تنها ارزانی مردمان غرب مدرن نشده است؛ که مشرقیان و به ویژه ساکنان شرق اسلامی نیز از آن بی نصیب نماندهاند. هرچند؛ جهان اسلام بهرهمند از معنویتی ناب است که برآمده از شریعتی جامع می باشد؛ اگرچه گاهی از آن فاصله گرفته و مصداق کسی شده است که «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد».
اینکه چرا باطنگرایی جدید عالم مدرن به شرق اسلامی راه پیدا کرده است، بیش از آنکه مرهون زبان و شکل جدید ارائهی آن از سوی غربیان و به استقبال رفتن روشنفکران ما باشد، به فقدان زبانی نو در بیان معارف ناب عرفان اسلامی بازمی گردد.
حقیقتا ابتذال و فقر معنوی جریان های نوظهور عرفانی را کسی درک می کند که از سرچشمه ی منابع عرفان ناب اسلامی حتی اندکی چشیده باشد.
3
Wovoka!
درست 120 سال پیش «ووکا» یکی از جادوگران بزرگ دشت های مرکزی آمریکا در خلسه ای عمیق فرو رفت. هنگامی که از این حالت بیرون آمد، خطاب به مریدان و پیروان خود چنین دستورالعملی عرفانی صادر کرد:
«خدای آسمان ها با من این چنین سخن گفت که به بومیان و سرخ پوستان آمریکا بگوی تا دوره هایی کوتاه (حداکثر 5 شبانه روز) را بدون وقفه به رقص و پایکوبی بپردازند، آنگاه مردگان و ارواح به چهره و صورت جوانان به دنیا بازگشته و همهی سفیدپوستان را از آمریکای شمالی محو و نابود میکنند»(1).
بیش از یک قرن است که بومیان سرخفام آمریکا همواره برای بیرون راندن سفیدپوستهای انگلوساکسون، در رقص و پایکوبی به سر می برند. آنان سالهاست که مراسم پر راز و رمز «پیوتیست»(2) را در جایگاه مقدس قبایل خود به جای می آورند تا شاید در پک زدن به چپق مقدس، پرندهی رعد، دعا و نیایش مردم را پیش خدا ببرد. این مراسم و آداب پر رمز و راز تاکنون هیچ سفیدپوست انگلوساکسونی را از سرزمین آمریکا بیرون نرانده است. جالبتر آنکه هیچ دولتی از دولت های ایالات متحده، سیاستی علیه رقص و آواز دشمنشکن و براندازانهی سرخ پوستان اتخاذ نکرده است. گویا هیچ خطری از رقص و آواز و دود سرخ پوستان، متوجه کاخ سفید نیست و بلکه به عکس؛ شاید برای آرام و مشغول نشئگی نگه داشتن نیروی خشمگین ساکنان اردوگاههای تبعیدی سرخ پوستی، این آداب شبه عرفانی، فوق العاده به کار آید.
این را گفتم تا بدانی که رویکرد جدی رسانه های دنیا به ویژه هالیوود برای ترویج و تبیین مکاتب نوظهور شرقی و غربی به ظاهر بی خطر، ریشه در کجا دارد. به راستی تجلیل و تقدیر و اهدای جوایز و مدال های جهانی به صاحبان و مبلغان این اندیشه ها (از اوشو و دون خوان و پائولوکوئیلو گرفته تا دالای لاما) نشان از چه اهداف پنهانی دارد؟ شاید عموسام در گوش رهبر سرخ پوستها چنین میگوید: «ووکا! همچنان برقص و آواز بخوان که ما بیداریم!».
4
از کرامات شیخ ما این بود
قند را خورد و... (دچار هزارویک درد شد!)
اما قصه ی امروز ما پردهی دیگری هم دارد. و آن حکایت کسانی است که در دیار آفتاب، فانوس به جستجوی خورشید برداشته اند.
کسانی که راحت طلبی و فرار از قیدها و حدود شرعی از یک طرف و شهرت خواهی و شهوت مداری از طرف دیگر، زمینه را برای اعتبارشان فراهم می کند.
برای امروزی های سرزمین مان چه چیز از این بهتر که بتوانند همه چیز را با هم داشته باشند. هم اباحه گری داشته باشند و هم عارف باشند. هم نماز نخوانند و هم عارف باشند. هم تقلید نکنند و هم با تکرار اذکار و اوراد و سماعی مستانه به حالتی معنوی فروروند! اینجاست که اصل ماجرا تو هستی. یعنی مهم این است که دستت در دست جناب قطب باشد تا به بالاترین مراتب معرفت دست یابی!
مهم این است که تو از عهد مرید و مرادی ات با جناب پیر دست برنداری؛ و در این صورت با اذن جناب ایشان مجاز به هر کاری هستی. چرا که به نَفَس جناب ایشان از پوسته ی دین عبور کرده ای و هسته اش را گاز می زنی!
اینجاست که انتخاب عرفانت متناسب با سبک زندگی ات (Life Style) به اختیار خودت خواهد بود. عرفان سنتی همراه با می و مطرب و ساقی و زلف یار و خانقاه، با طعم آبگوشت و سماع و رقص عارفانه؛ یا عرفان روشنفکری همراه با آخرین روش های ریلکسیشن و کتاب های پائولوکوئیلو یا کافکا و صادق هدایت، با طعم پیتزا.
جداً که حرف ندارد! تمام زحمتش یافتن پیری صاحب النفس و مرشدی کامل الشهوه و مرادی طویل الریش است، که امروز کم هم نیستند.
باسوادش را بخواهی هست. بی سوادش را هم بخواهی هست.
اگر باور نداری برو و از مریدان جناب قطب الاقطاب کاظمینی بروجردی بپرس!
5
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد...
برای آنان که حتی ذره ای از سرچشمه ی عرفان ناب اسلامی چشیده اند، ماجرا فرق دارد. که اسلام مکتب جمع بین ماده و معناست؛ به گونه ای که نه ماده راهزن معنا شود و نه معنا مانع ماده.
اسلام مکتب تسلیم به حقیقت قدسی عالم است. به همین دلیل عرفان اسلامی حقیقی چیزی نیست مگر بندگی و انجام وظیفه در قبال پروردگار متعال. حال ممکن است از این رهگذر برای بنده ای از بندگان خدا به واسطه ی شرایط و ظرفیت، حالات ویژه ای رخ دهد یا افق های جدید معرفتی گشوده شود (نه به گونه ای که اساسا با آن مبنا در تضاد باشد) و اگر انسانی از روی صدق و با نیت خالص دست یابی به معرفت الهی پای در میدان عمل بگذارد، هدایت الهی او را پشتیبانی خواهد کرد:
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین»(3)
اما در مقابل، عرفان های دروغین به مخدری شبیه هستند که برای چند صباحی آرامش بخش و دل خوشکن است اما سرانجام اثر آرام بخشی خود را از دست میدهد و آن وقت است که پیروان خوش باور، با حقیقت روبرو میگردند.
اما در آن موقع آیا خواهند توانست که معنویت حقیقی را ملکهی خویش کنند و سر اطاعت به ساحت حقیقت فرو آورند؟
پی نوشت ها:
1. جمعی از نویسندگان؛ جهان مذهبی؛ ترجمه دکتر گواهی؛ ص18.
2. پیوت ماده ای است به شدت مخدر که از گل های کوچک بالای کاکتوس سبز به دست میآید. سرخ پوستان این ماده را که حالت خلسهی شدیدی به دست می دهد، در مراسم عبادی خود استفاده می کنند.
3. سوره عنکبوت؛ آیه 69
E.mahmoodpur@gmail.com
1
جنگ هفتاد و دوملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند
هم به حکم سنت های جاری در عالم و هم به تأیید مستندات تاریخی، هرجا که نور حقیقتی جلوه گر بوده، سایه هایی نیز وجود داشته اند؛ که وجود سایه به دلیل وجود مانعی در برابر نور می باشد . . . و این تمام ماجرایی ست که می خواهم برایت بگویم.
بسیار پیش آمده که برای خریدن یک محصول خاص به بازار رفته باشیم و بازار را اما مملو از محصولات مشابه بیابیم. در این صورت ادامهی داستان بسیار واضح است. آنقدربازاررامیگردیم و آن قدر در برابر اصرار و تعارفات و تبلیغات فروشندگانِ چرب زبان مقاومت می کنیم تا جنس اصلی را پیدا کنیم. و آن وقت است که جنس ناب را حتی به بالاترین بهای ممکن خریداری می نماییم. و همه ی ما البته خوب می دانیم که هر جنسی، بهایی درخور دارد.
گرایش به مسائل معنوی و فرامادی، از اصیلترین و انکارناپذیرترین گرایش های فطری آدمی است. چه اینکه انسان حداقل در زیر فشار مشکلاتِ همیشهی روزگار، به دنبال راهی برای رسیدن به آرامش می گردد؛ که هرقدر مشکل بزرگتر باشد، فشار روحی بیشتر است؛ و هرقدر فشار روحی بیشتر باشد، احساس نیاز به «پناهگاهی معنوی» بیشتر خواهد بود. یکی از اموری هم که در جهت رسیدن به این پناهگاه معنوی مورد توجه است، مسائل عرفانی می باشد.
اگرچه دههی اخیر شاهد به وجودآمدن جریان های متنوع و مختلفی با داعیهی معنویت و عرفان بوده است، اما به طور کلی می توان 2 رویکرد را در دسته بندی این جریان ها در نظر گرفت:
1. رویکرد معنوی به دلیل سرخوردگی از نظام های عقلانی و معناستیز عالم مدرن
2. رویکرد معنوی و شبهعرفانی ناشی از تنبلی در واجبات شرعی و فرار از قیود دینی
شرح این قصهی پرغصه کاری است بس دردناک اما نه چندان سخت که در ادامه خواهد آمد.
2
دانهی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه
هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟!
سال های پایانی دورانی که به «قرون وسطی» معروف است، آغاز شورش مردمانی بود که سالهای سال در زیر چنگال خشن کلیسای کاتولیک زندگی می کردند. چراکه ارباب کلیسا، سالها ارادهی خود را به نام «دین» و برمبنای روح یهودی زدهی کتاب مقدس (که هیچ گاه وحیانی نبوده است)، بر سرنوشت مردم حاکم کرده بود. از شعلهی اعتراضات به این وضعیت، آرام آرام آتشی فراگیر به وجود آمد که منجر به بروز مدرنیته شد.
مدرنیته با سرپیچی از ساحت معنوی عالم تلازم دارد و در واقع در مدرنیته این انسان است که بر مقدرات دنیا حاکم شده و در جایگاه «مالک الرقاب»ی عالم، ارادهی خویش را مبنای هر امری قرار می دهد؛ که در مدرنیته، جای خدا و انسان عوض شده است.
در واقع انسان مدرن، سلطنت موهوم خویش را بر پایهی سلطهی عقل خودبنیاد منقطع از وحی بنا نموده است. و این دو معنا دارد: یکی اصالت یافتن نفس امارهی انسان به عنوان ارادهی حاکم بر عالم، و دیگری اصالت یافتن قیاس و شناخت های تجربی به عنوان معرفت حقیقی.
این وضعیت با سرعتی غیرقابل تصور، نگاه ها را از آسمان به زمین محدود ساخت. تا آنجا که حتی مقولات دینی را هم به زور، تفسیری مادی کرده و از حقیقت قدسی خود خالی نمودند. و انسان مدرن، این عقبگرد بزرگ را البته در پشت نقاب دستاوردهای تکنولوژیک پنهان ساخت و گرایش های روحانی خود را در لابه لای پیچ ومهرههای ماشینیزم عالم مدرن سرکوب نمود.
نتیجه ی این روند البته نتیجهای جز بحران معنویت نبود. نیازها و گرایش های سرکوب شدهی انسان مدرن، اگرچه در قامت عرفان پست مدرن آشکار شد، اما مشکل اصلی همچنان باقی بود.
حقیقت آن است که مشکل اصلی انسان در جدایی و به فراموشی سپردن مبدأ خویش بود و نه چیز دیگر. مشکل اصلی او، دورماندن از ساحت وحی و تعالیم دینی بود. اما آدمی وقتی که درد خود را درنیابد، به جای داروی شفابخش، به سراغ مخدر می رود. اینجاست که می بینیم انسان مدرن برای تسکین دردهای ناشی از چنگال خشن مدرنیته به سراغ عرفانهای باستانی و بودیسم و هندوئیسم و سرخ پوستی و تعالیمی مثل «یوگا» و «ذن» می رود. یعنی از چالهی عقلگرایی افراطی (راسیونالیزم) به چاه طبیعتگرایی افراطی (ناتورالیزم) می افتد. و در صورت امروزیتر می بینیم که قدم در کورهراه «شیطان پرستی» و «کابالیزم» و تکنیک های جدید(!) «مدیتیشن» و «ریلکسیشن» گذاشته است. و این طبلی است که امروز تمامیت عالم مدرن بر آن می کوبد. از سوپراستارهای سینمایی و ورزشی گرفته تا سیاست مداران و نخبگان دانشگاهی.
واقعیت، همان است که در سراسر تاریخ به چشم می خورد: انتهای جاده ی افراط، سقوط در درهی تفریط است. در واقع انتخاب «عرفان منهای شریعت» توسط انسان مدرن همان قدر شتاب زده بود که انتخاب «مدرنیته» توسط انسان عصر موسوم به روشنگری.
القصه، تحفههای معنویت پستمدرن تنها ارزانی مردمان غرب مدرن نشده است؛ که مشرقیان و به ویژه ساکنان شرق اسلامی نیز از آن بی نصیب نماندهاند. هرچند؛ جهان اسلام بهرهمند از معنویتی ناب است که برآمده از شریعتی جامع می باشد؛ اگرچه گاهی از آن فاصله گرفته و مصداق کسی شده است که «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد».
اینکه چرا باطنگرایی جدید عالم مدرن به شرق اسلامی راه پیدا کرده است، بیش از آنکه مرهون زبان و شکل جدید ارائهی آن از سوی غربیان و به استقبال رفتن روشنفکران ما باشد، به فقدان زبانی نو در بیان معارف ناب عرفان اسلامی بازمی گردد.
حقیقتا ابتذال و فقر معنوی جریان های نوظهور عرفانی را کسی درک می کند که از سرچشمه ی منابع عرفان ناب اسلامی حتی اندکی چشیده باشد.
3
Wovoka!
درست 120 سال پیش «ووکا» یکی از جادوگران بزرگ دشت های مرکزی آمریکا در خلسه ای عمیق فرو رفت. هنگامی که از این حالت بیرون آمد، خطاب به مریدان و پیروان خود چنین دستورالعملی عرفانی صادر کرد:
«خدای آسمان ها با من این چنین سخن گفت که به بومیان و سرخ پوستان آمریکا بگوی تا دوره هایی کوتاه (حداکثر 5 شبانه روز) را بدون وقفه به رقص و پایکوبی بپردازند، آنگاه مردگان و ارواح به چهره و صورت جوانان به دنیا بازگشته و همهی سفیدپوستان را از آمریکای شمالی محو و نابود میکنند»(1).
بیش از یک قرن است که بومیان سرخفام آمریکا همواره برای بیرون راندن سفیدپوستهای انگلوساکسون، در رقص و پایکوبی به سر می برند. آنان سالهاست که مراسم پر راز و رمز «پیوتیست»(2) را در جایگاه مقدس قبایل خود به جای می آورند تا شاید در پک زدن به چپق مقدس، پرندهی رعد، دعا و نیایش مردم را پیش خدا ببرد. این مراسم و آداب پر رمز و راز تاکنون هیچ سفیدپوست انگلوساکسونی را از سرزمین آمریکا بیرون نرانده است. جالبتر آنکه هیچ دولتی از دولت های ایالات متحده، سیاستی علیه رقص و آواز دشمنشکن و براندازانهی سرخ پوستان اتخاذ نکرده است. گویا هیچ خطری از رقص و آواز و دود سرخ پوستان، متوجه کاخ سفید نیست و بلکه به عکس؛ شاید برای آرام و مشغول نشئگی نگه داشتن نیروی خشمگین ساکنان اردوگاههای تبعیدی سرخ پوستی، این آداب شبه عرفانی، فوق العاده به کار آید.
این را گفتم تا بدانی که رویکرد جدی رسانه های دنیا به ویژه هالیوود برای ترویج و تبیین مکاتب نوظهور شرقی و غربی به ظاهر بی خطر، ریشه در کجا دارد. به راستی تجلیل و تقدیر و اهدای جوایز و مدال های جهانی به صاحبان و مبلغان این اندیشه ها (از اوشو و دون خوان و پائولوکوئیلو گرفته تا دالای لاما) نشان از چه اهداف پنهانی دارد؟ شاید عموسام در گوش رهبر سرخ پوستها چنین میگوید: «ووکا! همچنان برقص و آواز بخوان که ما بیداریم!».
4
از کرامات شیخ ما این بود
قند را خورد و... (دچار هزارویک درد شد!)
اما قصه ی امروز ما پردهی دیگری هم دارد. و آن حکایت کسانی است که در دیار آفتاب، فانوس به جستجوی خورشید برداشته اند.
کسانی که راحت طلبی و فرار از قیدها و حدود شرعی از یک طرف و شهرت خواهی و شهوت مداری از طرف دیگر، زمینه را برای اعتبارشان فراهم می کند.
برای امروزی های سرزمین مان چه چیز از این بهتر که بتوانند همه چیز را با هم داشته باشند. هم اباحه گری داشته باشند و هم عارف باشند. هم نماز نخوانند و هم عارف باشند. هم تقلید نکنند و هم با تکرار اذکار و اوراد و سماعی مستانه به حالتی معنوی فروروند! اینجاست که اصل ماجرا تو هستی. یعنی مهم این است که دستت در دست جناب قطب باشد تا به بالاترین مراتب معرفت دست یابی!
مهم این است که تو از عهد مرید و مرادی ات با جناب پیر دست برنداری؛ و در این صورت با اذن جناب ایشان مجاز به هر کاری هستی. چرا که به نَفَس جناب ایشان از پوسته ی دین عبور کرده ای و هسته اش را گاز می زنی!
اینجاست که انتخاب عرفانت متناسب با سبک زندگی ات (Life Style) به اختیار خودت خواهد بود. عرفان سنتی همراه با می و مطرب و ساقی و زلف یار و خانقاه، با طعم آبگوشت و سماع و رقص عارفانه؛ یا عرفان روشنفکری همراه با آخرین روش های ریلکسیشن و کتاب های پائولوکوئیلو یا کافکا و صادق هدایت، با طعم پیتزا.
جداً که حرف ندارد! تمام زحمتش یافتن پیری صاحب النفس و مرشدی کامل الشهوه و مرادی طویل الریش است، که امروز کم هم نیستند.
باسوادش را بخواهی هست. بی سوادش را هم بخواهی هست.
اگر باور نداری برو و از مریدان جناب قطب الاقطاب کاظمینی بروجردی بپرس!
5
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد...
برای آنان که حتی ذره ای از سرچشمه ی عرفان ناب اسلامی چشیده اند، ماجرا فرق دارد. که اسلام مکتب جمع بین ماده و معناست؛ به گونه ای که نه ماده راهزن معنا شود و نه معنا مانع ماده.
اسلام مکتب تسلیم به حقیقت قدسی عالم است. به همین دلیل عرفان اسلامی حقیقی چیزی نیست مگر بندگی و انجام وظیفه در قبال پروردگار متعال. حال ممکن است از این رهگذر برای بنده ای از بندگان خدا به واسطه ی شرایط و ظرفیت، حالات ویژه ای رخ دهد یا افق های جدید معرفتی گشوده شود (نه به گونه ای که اساسا با آن مبنا در تضاد باشد) و اگر انسانی از روی صدق و با نیت خالص دست یابی به معرفت الهی پای در میدان عمل بگذارد، هدایت الهی او را پشتیبانی خواهد کرد:
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین»(3)
اما در مقابل، عرفان های دروغین به مخدری شبیه هستند که برای چند صباحی آرامش بخش و دل خوشکن است اما سرانجام اثر آرام بخشی خود را از دست میدهد و آن وقت است که پیروان خوش باور، با حقیقت روبرو میگردند.
اما در آن موقع آیا خواهند توانست که معنویت حقیقی را ملکهی خویش کنند و سر اطاعت به ساحت حقیقت فرو آورند؟
پی نوشت ها:
1. جمعی از نویسندگان؛ جهان مذهبی؛ ترجمه دکتر گواهی؛ ص18.
2. پیوت ماده ای است به شدت مخدر که از گل های کوچک بالای کاکتوس سبز به دست میآید. سرخ پوستان این ماده را که حالت خلسهی شدیدی به دست می دهد، در مراسم عبادی خود استفاده می کنند.
3. سوره عنکبوت؛ آیه 69
E.mahmoodpur@gmail.com
نویسنده :« سردبیر » ساعت 6:1 عصر روز چهارشنبه 87 اردیبهشت 11