*احسان اقارضایی
در ابتدا ذکر این نکته لازم است که بحث و گفت و گو پیرامون استاد بزرگواری چون شهید مطهری نیازمند بررسی ابعاد مختلف شخصیت این استاد گرامی است. اما از آنجایی که بررسی ابعاد مختلف شخصیت ایشان نیازمند مطالعه تمامی کتب ایشان و مصاحبه و مباحثه با تعدادی از شاگردان برجسته ایشان است و سپس از روی آگاهی و دانایی نظر دادن است از این رو در این مقاله سعی شده است به ابعادی برجسته و گزیده از شخصیت ایشان پرداخته شود. عموما اگر بخواهیم بدون مطالعه و تنها از روی علایق شخصی به بررسی شخصیت اساتید بزرگواری چون ایشان بپردازیم، کژ راههای بس تاریک را پیمودهایم و جز گمراهی سودی ندارد.
شهید بزرگوار مرتضی مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان می گشاید. در سن 12سالگی وارد مباحث علوم دینی در مشهد شده و برای تکمیل تحصیلات خود عازم قم میشوند در حالیکه به تازگی موسس گرانقدر آن آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آیات عظام سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهد گرفته اند. از اساتیدی که ایشان در دوران تحصیل خود از آنها بهرهمند شدهاند میتوان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه : الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) و همچنین مرحوم آیت الله سید محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد (در فقه) نام برد.
شهید مطهری از همان ابتدا با مسائل سیاسی و اجتماعی روز بی تفاوت نبوده و با گروههایی چون فداییان اسلام نیز در ارتباط بودهاند.(1) به خاطر همین موضوع شهید مطهری در شرایطی که امکان ادامه تحصیلات خود را نیز داشتهاند در سال 1331 به تهران هجرت کرده و به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی می پردازد. شهید مطهری مبازی آگاه بود که در مقابل هجومهای بی وقفه اندیشههای انحرافی و التقاطی و ضد دینی ساکت ننشست.
در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می گردد و در همان سال نیز تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می کند. در سالهای 1337 و 1338 که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل می شود، در طول سالهای 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد این انجمن می باشد که بحثهای مهمی از ایشان به یادگار مانده است. در سالهایی که تعداد نه چندان کمی از روحانیون در سکوتی تلخ به سر میبردند شهید مبارز استاد مطهری و چند تن دیگر از روحانیون وارسته از جمله مقام معظم رهبری، شهید بهشتی دانشگاه را مرکز گسترش تفکر اسلام ناب محمدی دانسته و در مقابل هجمههای سنگین منافقین و معاندین ساکت ننشستند. این عملکرد یادآور آن است که از جمله آسیبهایی که دانشگاه را تهدید میکند که بارها مقام معظم رهبری نیز به آن اشاره کرده است جدایی تفکر توحیدی و دینی از دانشگاههاست.
شهید مطهری هم در برابر ظلم سیاسی مبارزه کرده، زندان رفته؛ هم در برابر ظلم اجتماعی مبارزه کرده، هم در برابر ظلم فرهنگی مبارزه کرده، هم در برابر ظلم اقتصادی.
«ظلم اقتصادی مبارزهاش به این نیست که یکی را بگیر، یکی را ببند! طرح اقتصادی دادن، جلوی ظلم اقتصادی را گرفتن است. حرف عالمانه زدن، هم اخلاق اقتصادی را گسترش دادن، هم راه حل نشان دادن، که مثلا شما با این سرمایه و با این راه حل علمی میتوانید جلوی کِظّة ظالم و سَغب مظلوم را بگیرید؛ مبارزه با ظلم اقتصادی است. اینگونه از علماء که تعهد الهی را عمل کردهاند، در پایان نهج البلاغه مشمول آن بزرگداشت حضرت امیر (سلام الله علیه) اند که اَلعُلَماءُ باقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهر. و گرنه کسی که در این جناحها هیچ تلاش و کوشش نکند، فقط درس بخواند؛ خوب این هم همراه کتابش دفن میشود! الآن خیلیها کتاب نوشتهاند و رفتهاند؛ باید انسان نبش قبر بکند، چهار تا کتاب را بگردد، چند تا مطلب پیدا بکند.» (2)
شهید مطهری از یاران همیشگی امام بودند و از یاری و همراهی ایشان لحظهای دست برنداشتند و در روشن کردن اذهان مردم در جهت شناخت ابعاد گوناگون دین لحظهای دست برنداشتند. اما مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر خصوصاً در سالهای 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروههای چپ و پدید آمدن گروههای مسلمان چپ زده و ظهور پدیده التقاط به اوج خود می رسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهری اولین شخصیتی است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدین خلق ایران » پی می برد و دیگران را از همکاری با این سازمان باز می دارد و حتی تغییر ایدئولوژی آنها را پیش بینی می نماید. در این سالها استاد شهید به توصیه حضرت امام مبنی بر تدریس در حوزه علمی قم هفته ای دو روز به قم عزیمت نموده و درسهای مهمی در آن حوزه القا می نماید و همزمان در تهران نیز درسهایی در منزل و غیره تدریس می کند. در سال 1355 به دنبال یک درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته می شود.
شهید مطهری در زمینه روش شناسی یک مشرب منعطف را دنبال کرده است . نه خود را به قیاس محدود می کند و نه این که اسیر استقرا و اسلوب تجربی می شود . او معتقد است انسان باید جایگاهش را بشناسد و بداند در کجا از اسلوب تجربی استفاده کند و کجا به قیاس بپردازد . این شیوه ی غیر تعصب آمیز روش شناختی ، بنیادی بر اندیشه های شهید مطهری می گذارد که سیر تفکرات فلسفی تا اندیشه های سیاسی ایشان را به گونهای دل نشین قابل فهم و پذیرش می کند .
شهید مطهری در مباحث خود به نوعی آسیب شناسی و موردیابی مسایل سیاسی و دیگر مسایل مبتلا به جوامع اسلامی و جامعه ی ایران پرداخته و مطالعه ی موردی خود را بر روی موضوعات و مسایل مزبور سامان می دهد (3) .
همانطور که گفته شد شهید مطهری در مقابل هجوم تفکرات منحرف ساکت ننشست و بخش عمده ای از اندیشه های فلسفی ، اجتماعی و سیاسی شهید مطهری را می توان از نقد ایشان بر چهار جریان و مکتب عمده ی فکری – سیاسی سمت یابی کرد : مارکسیسم ، ناسیونالیسم ، تحجرگرایی و التقاط.
الف) در نقد مارکسیسم
ایدئولوژی مارکسیسم ، بخش عمده ای از حیات بشر – در قرن بیستم را به خود معطوف ساخت . این مکتب از لحاظ فکری ریشه در اندیشه های کارل مارکس آلمانی (1883/م – 1818م) دارد اما از لحاظ سیاسی بیش تر پس از انقلاب کمونیستی روسیه (1917م) مطرح گردید .
در غرب ، مارکسیسم را تحت عنوان یک ایدئولوژی انقلابی می شناختند و در اثر تلاش مارکسیست ها ، بخش هایی از جهان اسلام نیز تحت تاثیر این ایدئولوژی قرار گرفته بود و شماری از جوانان انقلابی بدون آشنایی بنیادی با خاطرات واقعی این اندیشه و مکتب الحادی در دام آن افتادند به گونه ای که جنبش های انقلابی و ضد رژیم شاه در ایران نیز از این ضعف مصون نبودند .
مارکسیسم نوید جامعه ای بی طبقه را می دهد اما بنیادش بر ماده ی (ماتریالیسم) است . بر اساس این بنیان اندیشه ای ، همه چیز ماده است و آن چه در جامعه های انسانی می بینیم اعم از دین ، حکومت ، نهادها و ساختارها روبنایی بر همان زیربنا یعنی روابط مادی – اقتصادی است .
بر این اساس مارکسیسم هنگام مواجهه با جهان لیبرال ، ایده ی مقابله با سرمایه و سرمایه داری را مطرح کرد و اما در مقابل اغلب جوامع جهان سوم و به ویژه جوامع دینی از در مقابله با دین و تکیه بر نگرش دین زدایانه به جامعه و سیاست وارد گردید .
در ایران و جهان اسلام اقداماتی برای به انزوا کشاندن فرهنگ اسلامی در پیش گرفته شد و تلاش گردید این اقدام از طریق تحریف آیات قرآن و اصول اسلامی و حتی تحریف افکار شخصیت های اسلامی صورت گیرد .
شهید مطهری در مقابل این انحراف بدین صورت موضع گرفت :
« ماتریالیست های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده اند . این تشبثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می رساند » . شهید مطهری ، تحریف شخصیت ها ، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ را نیرنگ تازه ی مارکسیست ها می خواند و معتقد است : « این نیرنگ تازه ای نیست ، طرحی است که کارل مارکس برای ریشه کن کردن دین از اذهان توده های معتقد در صد سال پیش داده است … مطالعه ی نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال احیر منتشر شده و می شود ، جای تردید باقی نمی گذارد که توطئه ی عظیمی در کار است … و برای این منظور جامه ی منطق را از تن کنده و به سلاح تبلیغ مجهز شده است (4) . »
ب) نقد ملی گرایی
پس از جنگ جهانی دوم این نگرش در میان شماری از انقلابیون و فعالان جنبش های استقلال طلبی جهان سوم و جهان اسلام به وجود آمد که تنها با تکیه بر » ناسیونالیسم» (ملی گرایی) می توان مستقل شد و مستقل ماند .
ناسیونالیسم در ایران همزمان با هجوم اندیشه ها و مکاتب غربی ، مطرح گردید و با برخی اصول اساسی اسلام ناهمخوان بود . بر مبنای این ایدئولوژی ، ایرانی ها دارای یک احساس مشترک و وجدان و شعوری مجزا هستند که یک واحد سیاسی تحت نام ایران با ملت ایران را می سازد .
این نگرش در درجه اول مرزهای دارالاسلام را می شکند . به گونه ای که حتی ممکن است به جنگ های درون جوامع اسلامی منتهی گردد . موضوعی که متاسفانه کماکان جهان اسلام را آزار داده و مانع شکل گیری یک تفکر وحدت بخش میان آنها شده است .
این ایدئولوژی برای ایران بسیار خطرناک است چرا که ممکن است به تقسیمات درون ملی و درون کشوری نیز بینجامد . ایران جامعه ای متنوع و متشکل از گروه های قومی ، زبانی و فرهنگ های مختلف است و اغلب کسانی که در تلاشند تا به این مملکت آسیب بزنند ، شکاف های فرهنگی ، قومی و زبانی را مطرح می کنند .
استاد مطهری به دنبال اثبات منطقی این استدلال بود که ایرانیان به اجبار و زور شمشیر مسلمان نشدند بلکه از یک سو به خاطر نفرت از نظام سیاسی- مذهبی طبقاتی ساسانیان و از سوی دیگر شعارها و آرمان های عدالت خواهانه ی اسلامی به اسلام گرویدند » . وی در خدمات متقابل اسلام و ایران معتقد است حتی اگر فرضاً که ایرانیان به زور مسلمان شدند ، اما سهم فراوان ایرانیان را در باروری فرهنگ و تمدن اسلامی نمی توان نادیده گرفت . بنابراین شهید مطهری ضمن نقد ناسیونالیسم ، نقش عمده ای در تبیین روابط و خدمات متقابل اسلام و ایران داشته است که از مهم ترین خدمات این متفکر شهید به جامعه ی اسلامی ایران به شمار می رود (5)
پ) مقابله با تحجر
شهید مطهری « اخباریون » یا طرفداران « اخباری گری » را بانیان تحجر در اندیشه و تحولات سیاسی اسلام می دانند و معتقدند اینان هنوز جوامع اسلامی را آزار می دهند و آفتی برای دین اسلام و مردم مسلمان هستند . هم چنین معتقدند : « اخباریین مظهر کامل جمهورند و به نظر می رسد که فکر اخباری گری در مشرق زمین ، ناشی از فکر مادی گری در مغرب زمین بوده است ، چون مقارن با پیدایش اخباری گری ، در مغرب زمین عده ای پیدا شدند که فلسفه ی حس را ابداع کردند (6) » .
اخباری گری به صورت بسیار حق به جانب و عوام فربیانه اش ، نوعی تحجر خطرناک را در جهان اسلام ایجاد کرده و مشکلات ناشی از این تفکر هم چنان ادامه دارد . شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان بخش عمده ای از تلاش های خویش را صرفاً مقابله ی منطقی با این نگرش زیان بار کرده است .شهید مطهری نقد اخباری گری را در کنار نقد علم گرایی محض (سیانتیسم) به کار می گیرد و معتقد است هر دوی مکاتب و تفکرات فوق الذکر نه در ساختن انسانی توانا و قدرت مند ، موفق خواهد بود و نه می توانند انسانی با فضیلت به جامعه تحویل دهند بلکه حاصل کار آنها چیزی جز انسان « تک ساحتی » (تک بعدی) نیست که جوامع اسلامی را تهدید می کند (7) .
ت) انحراف التقاط
زمانی که زمینه های اسلامی و فرهنگی جامعه ی ایرانی خود به خود ، اندیشه ها و مکاتب منحرف و وارداتی را پس زد ، عده ای به این فکر افتادند که بخش هایی از مکاتب وارداتی را با بخش هایی از زمینه های فکری و فرهنگی کشورهای اسلامی و کشور ایران (به ویژه) ادغام نمایند تا آن مرام و مسلک بتواند زمینه های حضور در این جوامع را پیدا کند . از این رویه با عنوان « التقاط » یاد شده است . شهید مطهری در وصف این نگرش می گوید : « اگر کسانی پیدا شدند که نیمی از مکتب توحید را گرفتند و بقیه را از مکتب شرک به هم آمیخته ، نتیجه ی آن ، یک مکتب التقاطی خواهد بود(8)
این توصیف پاسخی قطعی و جدی به تفکرات التقاطی است . در واقع خطر چنین تفکراتی که به طور عمده با پوشش اسلامی در صدد ایجاد منفذ و پایگاه برای اندیشه های منسوخ شده یا پس زده شده در جامعه ی ایران بودند ، به مراتب از خطرات همان مکاتب اصلی بیش تر بوده و هست . این نگرش در آستانه ی انقلاب و حتی چند سال ابتدای آن در میان مجامع و محیط های دانش جویی ایران رخنه کرده بود .
شهید مطهری التقاط را « توطئه ی عظیم » می داند که به ویژه از ناحیه ی ایدئولوژی ماتریالیستی دنبال می شود . ایشان معتقدند که ماتریالیسم از درهای مختلف وارد شده و اکنون راه خطرناک تری را در پیش گرفته است . به اعتقاد شهید مطهری یکی از نمودهای این نگرش خطرناک در شعار التقاطی ، به نام خدا به نام خلق قهرمان ، وجود دارد ؛ موضوعی که نوعی شرک را تداعی می کند .
شهید مطهری علاوه بر تلاش برای تبیین و تحلیل اندیشه های اصیل اسلامی ، بخش عمده ای از تلاش های خود زا به آسیب شناسی اندیشه های موجود اختصاص داده بود تا در آن راستا ، ما نعانحراف اندیشه ی سیاسی اسلام از مسیر اصلی آن شود . بدون شک هر چه جامعه و محیط فکری جهان اسلام و ایران با آفات و تهاجم بیش تر مواجه شود ، رجوع بیش تر به آثار و افکار شهید مطهری الزامی تر است ؛ آثار و افکاری که امروزه حتی بیش از گذشته واقعیات موجود در جوامع اسلامی و نگرش دیگر جوامع و مکاتب به آن را روشن می سازد.
شهید مطهری در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود با گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان که به مغزشان اصابت نمود به شهادت می رسند و امام و امت اسلام در حالی که امیدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمی عظیم فرو می روند.
نیاز الان جامعه ما نیز دوباره مطهریهاست و الان ما باید به این فکر کنیم که تا چه اندازه توانستهایم امثال مطهریها را در حوزهها یا دانشگاههای خود تربیت کنیم؟و اگر نتوانستهایم آنگونه که باید، ببینیم اشکال کار در کجاست؟ در نیاز شدید جامعه به امثال شهید مطهریها که تمام خود را وقف اسلام و تبیین مبانی آن کنند نباید شکی کرد چرا که نیاز یک جامعه اسلامی در درجه اول داشتن نرم افزارهایی اسلامی است. اگر پای صحبتهای شاگردان استاد شهید مطهری و کسانی که از نزدیک با ایشان برخورد داشتهاند و یا حتی بحث و گفتگو داشتهاند بنشینیم(چه مخالف و چه موافق) تمامی آنها به این نکته اذعان دارند که شهید بزرگوار آدمی بود دائم الفکر، وارسته و باتقوا. در مقابل سخنان مخالف برخوردی خشن و به دور از ادب روحانیت نشان نمیداد و تا آخر حرفها را میشنیدند و بعد با دلیل و سند سخن میگفتند.و در آنجایی که نمیدانستند از پاسخ ”نمیدانم“ و ”باید مطالعه کنم“ ابایی نداشتند. شاید بتوان گفت در کنار عقلانی و دلنشین و با سند بودن سخنان ایشان چیزی که باعث جذب هم موافق و هم مخالف به ایشان میشد تقوای عملی ایشان بود. به آنچه که میگفت ایمان راسخ داشت و بدان عمل میکرد. و اینگونه است که لُولا مَا اَخَذَ اللهُ عَلَی العُلَماءِ اَنْ لا یُقارُّوا عَلی کِظَّهِ ظالِمْ وَ لا سَغَبِ مَظلُومْ؛ این علماء میشوند اَلعُلَماءُ باقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهر که از مصادیق روشن و شفاف این دو تعبیر، شهید بزرگوارمان، شهید مطهری (رض) است.
1.به نقل از سایت شهید مطهری www..Motahari.org
2.بخشی از بیانات آیتالله جوادیآملی در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت استاد مطهری(ره) 23/2/1387
3. رجوع کنید به : علی باقر نصرآبادی ، سیری در اندیشه های اجتماعی شهید آیت الله مطهری ، قم ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ، 1380 ، صص 72-60
4- مرتضی مطهری . علل گرایش به مادی گری ، صص 14-31
5- مباحق مفصل تر در این باره را در کتاب « خدمات متقابل اسلام و ایران » اثر شهید مطهری ، به ویژه در صفحات 12 ، 48 و 103 بخوانید .
6- مرتضی مطهری ، اسلام و مقتضیات زمان . جلد 1 . ص 150
7- در این ارتباط به دو کتاب شهید مطهری (اصول فلسفه و روش رئالیسم و انسان و ایمان) رجوع کنید .
8- حاصل عمر ، به مناسبت یازدهمین سالگرد شهادت استاد مطهری ، ص 143